جدول جو
جدول جو

معنی تضاغی - جستجوی لغت در جدول جو

تضاغی
گریستن. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریستن و ناله کردن از ضرب یا از آزار. (از اقرب الموارد) ، بانگ و فریاد کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریستن وبانگ و فریاد کردن از گرسنگی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تضاغی
گریستن
تصویری از تضاغی
تصویر تضاغی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضاغن
تصویر تضاغن
با هم کینه ورزیدن، کینۀ یکدیگر را در دل گرفتن، کینه جویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رَ)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
با یکدیگر بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تراغوا، اذا رغا واحد هیهنا و واحد هیهنا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بر یکدیگر کین گرفتن. (زوزنی). با هم کینه ورزیدن و پنهان داشتن کینه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فراهم آمدن و انبوهی کردن و فشردن همدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزاحم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
همدیگر پیشی گرفتن و برهم چیره شدن: تناغی القوم، تباروا و تغالبوا. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطاغی
تصویر تطاغی
بر هم ستم کردن، سر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاغن
تصویر تضاغن
با هم کینه ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباغی
تصویر تباغی
ظلم و ستم کردن، عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار