گریستن. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریستن و ناله کردن از ضرب یا از آزار. (از اقرب الموارد) ، بانگ و فریاد کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریستن وبانگ و فریاد کردن از گرسنگی. (از اقرب الموارد)
گریستن. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریستن و ناله کردن از ضرب یا از آزار. (از اقرب الموارد) ، بانگ و فریاد کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریستن وبانگ و فریاد کردن از گرسنگی. (از اقرب الموارد)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)