جدول جو
جدول جو

معنی تصییٔ - جستجوی لغت در جدول جو

تصییٔ
اندک تر کردن سر را یا نیکو نشستن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، سرخ شدن گرفتن غورۀ خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
دوختن مشک را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ رَ)
اندوهگین گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ صَ)
تنیئه. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِنْ)
پختن گوشت را چنانکه بریان و نیک پخته شود یا از استخوان جدا گردد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برانگیختن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نفرین کردن کسی را که خدا زشت گرداند روی او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بسنده بودن تابستان را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند هذا الطعام یصیفنی، یعنی برای تابستان مرا بسنده است، تابستان به جایی اقامت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصیف شود
لغت نامه دهخدا
طعام را در نان خورش تر کردن و چرب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بلایه بار آوردن خرمابن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). میل دادن و بازگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گردانیدن و تغییر دادن از صورتی یا حالتی به صورت یا حالت دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صید کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تصید شود
لغت نامه دهخدا
خشک گردانیدن آفتاب گیاه را. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خشک گردانیدن باد و آفتاب گیاه را. تصویح. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصویح شود، مبالغه کردن در صیاح. (از اقرب الموارد). رجوع به صیاح شود، شکستن و شکافتن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
درشورانیدن سر را به شستن چنانکه چرک از وی پاک نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا