جدول جو
جدول جو

معنی تصیح - جستجوی لغت در جدول جو

تصیح
(لَ)
از ’ص وح’، پراکندگی موی و پریشانی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغتی است در تصوح. (منتهی الارب). و رجوع به تصوح شود
خشک شدن گرفتن تره از سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصوح تره. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصوح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فصیح
تصویر فصیح
(پسرانه)
دارای فصاحت، ویژگی سخن روشن و آشکار و دور از ابهام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
اغلاط نوشته یا کتابی را گرفتن و آن را بی غلط کردن، صحیح کردن، درست کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
ناصح، نصیحت کننده، پنددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصیح
تصویر فصیح
ویژگی کسی که خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد، همراه با شیدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصفح
تصویر تصفح
چیزی را به دقت ملاحظه کردن، رسیدگی و جستجو کردن، کتابی را صفحه به صفحه و بادقت مطالعه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصریح
تصویر تصریح
آشکار ساختن، سخنی را صریح بیان کردن، امر یا مطلبی را فاش و روشن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصبیح
تصویر تصبیح
دیدار بامدادی، نوشاندن در بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبح
تصویر تصبح
بامداد خفتن، پگاه خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصیر
تصویر تصیر
باب مانی همانند پدر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصید
تصویر تصید
صید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویح
تصویر تصویح
گیاخشکاندن سبزی خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیح
تصویر تقیح
ریمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
راستداشت، درست کردن صحیح کردن غلطهای نوشته ای را درست کردن، کتابی را که ناسخان در آن تصرف کرده اند طبق قواعد بصورت اصل - یا نزدیک بدان - در آوردن، غلط گیری، جمع تصحیحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریح
تصویر تصریح
هویدا گفتن، آشکار گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهش، بدقت ملاحظه کردن چیزی را نیک دیدن ژرف نگریستن رسیدگی و جستجو کردن، کتابی راصفحه بصفحه وبدقت مطالعه کردن، ژرف نگری، جستجو، جمع تصفحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصفیح
تصویر تصفیح
پهن کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصیح
تصویر فصیح
زبان آور، خوش سخن، دارای فصاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
پند دهنده، ناصح، نیکخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
((نَ))
نصیحت کننده، پند دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصیح
تصویر فصیح
((فَ))
زبان آور، خوش سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصفح
تصویر تصفح
((تَ صَ فُّ))
چیزی را به دقت نگریستن، کتابی را صفحه به صفحه و به دقت مطالعه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصریح
تصویر تصریح
((تَ))
روشن گفتن، آشکار ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
((تَ))
درست کردن، صحیح کردن غلط های نوشته ای، غلط گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
درست کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
Correction, Rectification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
correction, rectification
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
исправление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
Korrektur, Richtigstellung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
виправлення , виправлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
korekta
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
更正 , 纠正
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
correção, retificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
correzione, rettifica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
corrección, rectificación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی