- تصفیف
- به رج ایستادن، رجاندن در رج ایستانیدن
معنی تصفیف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پالایش
طواف کردن، گرداگرد چیزی برآمدن
سبک کردن، ملایمت و تسکین، کمی و کاستی، مختصر نمودن
سودمند شدن
صافی کردن، روشن کردن
ترتیب دادن زنبور خانه خود را
دست زدن
بانگیدن، سوت کشیدن سافوت زدن (سوت سافوت صفیر)، زرد گرداندن رنگ زرد زدن زرد اندایی
بند کردن، محکم ساختن
پهن کردن چیزی
برگردانیدن
خطا کردن، در کتاب
کتابی را از خود نوشتن، نوع کردن مطالب و جمع آوری آنها
درهم پیچیدن
افگویی اف گفتن
خدو انداختن
خشکاندن خشک کردن خشکانیدن خشک کردن
فراهم آوردن، گرد آوردن
نوشتن کتاب و مرتب کردن آن، در موسیقی قطعه شعری که به آهنگ طرب انگیز خوانده می شود، کتاب، شعر گفتن، گونه گونه و دسته دسته کردن چیزی، صنف صنف کردن
صرف کردن فعل، مشتق ساختن کلمه ای از کلمۀ دیگر، علم صرف و اشتقاق کلمات، برگردانیدن، تغییر دادن
بال بر هم زدن پرنده، دو کف دست را بر هم زدن، دست زدن، شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن
پاک کردن، پاکیزه ساختن، صافی کردن، بی آلایش کردن چیزی، خالص کردن، پالودن، امری یا کاری را تمام کردن و انتظام دادن، رفع اختلاف کردن
تصفیۀ حساب: تسویه حساب
تصفیۀ حساب: تسویه حساب
خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن
در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن به واسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطه های آن تغییر پیدا کند مانند عبد و عید، توشه و بوسه،برای مثال مرا بوسه گفتا به تصحیف ده / که درویش را توشه از بوسه به (سعدی۱ - ۸۹)
در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن به واسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطه های آن تغییر پیدا کند مانند عبد و عید، توشه و بوسه،
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
سبک کردن، کم کردن قیمت چیزی، مختصر کردن کلمه با ساکن کردن، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری
سبک کردن، کاستن، در دستور زبان علوم ادبی مختصر ساختن کلمه با کم کردن یکی از حروف یا حذف تشدید برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعر، مثل «گاه» و «گه»، «کلاه» و «کله»، «اگر» و «ار»
خشک کردن، خشکاندن
Liquidation, Purification