خرد گردانیدن چیز یاکسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوچک کردن. (آنندراج). خرد کردن. (دهار). تحقیر. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) ، در تداول علم صرف جاری کردن اسم را بر فعیل و نحوآن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مصغر ساختن کلمه یعنی حرف اول را ضم دادن و دوم را فتح و بعد ازحرف دوم ’یا’ درآوردن چون ’رجیل’ بالضم و الفتح. تصغیر رجل و کلمه مصغر را نیز تصغیر گویند و این نوع در کلام است و در فارسی کاف در آخر آوردن چون مامک تصغیر مام یا جیم و ها در آخر آوردن چون کوهچه و باغچه. (آنندراج). کوچک کردن. خرد کردن. علامت تصغیر کلمه در فارسی ’اک’ است یعنی کاف ماقبل مفتوح و چون در آخر کلمه درآید، نشانۀ کوچکی و خردی است چون پسرک، موشک. و ’هاء’ تصغیر که باز نشانۀ کوچکی است چون پسره و ’چه’ نیز علامت تصغیر است چون باغچه، ایچه، سرایچه، دریچه و بنیچه و ’واو’ مضموم در بعضی از لهجه ها همین معنی دهد: پسرو، دخترو. (یادداشت مرحوم دهخدا). مادر این بچگکان را ندهد شیر همی. منوچهری. شررکهای دود مشعل فکر گهرکهای دانه دانۀ ماست. علی نقی کمره (از آنندراج). ز بس کوچک دلم از خیل طفلان یارکی دارم ز معشوقی و عاشق بیخبر دلدارکی دارم نه شادم می توان گفتن ز شادی نی ز غم غمگین که با سود و زیان ناآشنا غمخوارکی دارم. شهرت (از آنندراج). علامت تصغیر گاهی افادۀ گزیدگی و محبوبیت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وآنگاه یکی زرگرک زیرک جادو بآژیر بهم بازنهاده لب هر دو. منوچهری. آن غلامک را چو دید اهل ذکا آن دگر را کرد اشارت که بیا. کاف رحمت گفتمش تصغیر نیست جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست. (مثنوی چ خاور ص 92 س 25)
خرد گردانیدن چیز یاکسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوچک کردن. (آنندراج). خرد کردن. (دهار). تحقیر. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) ، در تداول علم صرف جاری کردن اسم را بر فُعَیل و نحوآن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مصغر ساختن کلمه یعنی حرف اول را ضم دادن و دوم را فتح و بعد ازحرف دوم ’یا’ درآوردن چون ’رجیل’ بالضم و الفتح. تصغیر رجل و کلمه مصغر را نیز تصغیر گویند و این نوع در کلام است و در فارسی کاف در آخر آوردن چون مامک تصغیر مام یا جیم و ها در آخر آوردن چون کوهچه و باغچه. (آنندراج). کوچک کردن. خرد کردن. علامت تصغیر کلمه در فارسی ’اک’ است یعنی کاف ماقبل مفتوح و چون در آخر کلمه درآید، نشانۀ کوچکی و خردی است چون پسرک، موشک. و ’هاء’ تصغیر که باز نشانۀ کوچکی است چون پسره و ’چه’ نیز علامت تصغیر است چون باغچه، ایچه، سرایچه، دریچه و بنیچه و ’واو’ مضموم در بعضی از لهجه ها همین معنی دهد: پسرو، دخترو. (یادداشت مرحوم دهخدا). مادر این بچگکان را ندهد شیر همی. منوچهری. شررکهای دود مشعل فکر گهرکهای دانه دانۀ ماست. علی نقی کمره (از آنندراج). ز بس کوچک دلم از خیل طفلان یارکی دارم ز معشوقی و عاشق بیخبر دلدارکی دارم نه شادم می توان گفتن ز شادی نی ز غم غمگین که با سود و زیان ناآشنا غمخوارکی دارم. شهرت (از آنندراج). علامت تصغیر گاهی افادۀ گزیدگی و محبوبیت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وآنگاه یکی زرگرک زیرک جادو بآژیر بهم بازنهاده لب هر دو. منوچهری. آن غلامک را چو دید اهل ذکا آن دگر را کرد اشارت که بیا. کاف رحمت گفتمش تصغیر نیست جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست. (مثنوی چ خاور ص 92 س 25)
گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). میل دادن و بازگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گردانیدن و تغییر دادن از صورتی یا حالتی به صورت یا حالت دیگر. (از اقرب الموارد)
گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). میل دادن و بازگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گردانیدن و تغییر دادن از صورتی یا حالتی به صورت یا حالت دیگر. (از اقرب الموارد)
روی بگردانیدن. (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کژ کردن رخسار از کبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و لا تصعّر خدک للناس. (قرآن 31 / 18) ، ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون. (از اقرب الموارد) ، و گاهی این میلان و کژی رخسار خلقی باشد نه از ساختگی و اختیار. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
روی بگردانیدن. (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کژ کردن رخسار از کبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و لا تُصَعِّر خدک للناس. (قرآن 31 / 18) ، ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون. (از اقرب الموارد) ، و گاهی این میلان و کژی رخسار خلقی باشد نه از ساختگی و اختیار. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شکیبایی فرمودن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امر کردن کسی را به شکیبایی. (از اقرب الموارد). خواستن از کسی شکیبایی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکیبایی خواستن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بدون وزن و کیل گرفتن طعام را. (از اقرب الموارد). و رجوع به صبره شود، تصبیر میت، قرار دادن صبر در بطن آن برای جلوگیری از سرعت بوی گرفتن جسد و تاکنون دیده نشده. (از اقرب الموارد). مومیایی کردن اجساد مردگان را چنانکه در مصر قدیم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
شکیبایی فرمودن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امر کردن کسی را به شکیبایی. (از اقرب الموارد). خواستن از کسی شکیبایی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکیبایی خواستن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بدون وزن و کیل گرفتن طعام را. (از اقرب الموارد). و رجوع به صُبرَه شود، تصبیر میت، قرار دادن صبر در بطن آن برای جلوگیری از سرعت بوی گرفتن جسد و تاکنون دیده نشده. (از اقرب الموارد). مومیایی کردن اجساد مردگان را چنانکه در مصر قدیم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
شعر ابن مغراء خواندن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مغرنا یا جریر، ای انشدنا لابن مغراء. (اقرب الموارد) ، به گل سرخ رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد)
شعر ابن مغراء خواندن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مغرنا یا جریر، ای انشدنا لابن مغراء. (اقرب الموارد) ، به گل سرخ رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد)
صورت کسی یا چیزی را کشیدن، تصویرگری، صورت سازی، جمع تصاویر، صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند، شرح دادن، شرح و بیان، سه بعدی تصویری که عمق و حجم را نشان می دهد
صورت کسی یا چیزی را کشیدن، تصویرگری، صورت سازی، جمع تصاویر، صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند، شرح دادن، شرح و بیان، سه بعدی تصویری که عمق و حجم را نشان می دهد