جدول جو
جدول جو

معنی تصعفر - جستجوی لغت در جدول جو

تصعفر
(تِ)
پیچیده شدن گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ عَ)
رنگ گرفتن جامه به عصفر، کج شدن گردن و مایل گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
روی بگردانیدن. (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کژ کردن رخسار از کبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و لا تصعّر خدک للناس. (قرآن 31 / 18) ، ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون. (از اقرب الموارد) ، و گاهی این میلان و کژی رخسار خلقی باشد نه از ساختگی و اختیار. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
گرد شدن از درد و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
فروخفتن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ ضَ)
خاک آلود گردیدن و در خاک غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمرغ در خاک. (از اقرب الموارد) ، بر زمین زده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فربه گردیدن وحشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کژ کردن روی یا کژ کردن رخسار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کج کردن روی از خودپسندی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ فَ)
بیض السمک. (بحر الجواهر). تخم ماهی اشبل. ظاهراً صعقر است. رجوع به صعقر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصعیر
تصویر تصعیر
روی بگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصعر
تصویر تصعر
کج کردن روی از روی خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفر
تصویر تعفر
در خاک غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار