جدول جو
جدول جو

معنی تشیئه - جستجوی لغت در جدول جو

تشیئه
(اِ)
برانگیختن کسی را بر کاری، زشت گردانیدن خدای روی کسی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشیی ٔ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشیره
تصویر تشیره
گوی کوچک سنگی یا بلوری که اطفال با آن بازی می کنند، تیره، تیله، گلوله
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءُ)
به قی آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیؤ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
استوار نکردن کار را: نیاء الامر تنیئهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بسیاربچه شدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضون شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ)
گلوله ای را گویند که از سنگهای الوان و سخت سازند و بدان بازی کنند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). و آن را تیره با یای مجهول نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصیؤ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ساختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). راست و نیکو کردن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
رهانیدن کسی را از خبه. (منتهی الارب). رهانیدن کسی را از خفگی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندیشیدن در کار و فکر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
تفیئه الشی ٔ، هنگام آن چیز. (منتهی الارب). وقت آن چیز و اول آن چیز. (ناظم الاطباء) ، دخل علی تفیئه فلان، ای اثره. (منتهی الارب). درآمد در اثر فلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَءْنْ)
از ’ش ی ٔ’، خواستن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). مشیه. (ناظم الاطباء). شأه یشأه شیئاً و مشیئه و مشاءه و مشائیه. خواستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشیت و مشیه شود.
- مشیئهاﷲ، عبارت از تجلی ذات و عنایت سابق پروردگار است برای ایجاد معدوم و یا اعدام موجود. و اراده عبارت از تجلی اوست برای ایجاد معدوم. پس مشیئه و اراده، عموم و خصوص من وجه است. (از تعریفات جرجانی).
- مشیئه الهی بر چیزی قرار گرفتن، مقدر کردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ءَ)
حوض نو کنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح) (ناظم الاطباء). اول ما یعمل من الحوض. (اقرب الموارد)، گویند هو بادی النشیئه، آنگاه که آب آن خشک شود و زمین آن پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، سنگ که در تک حوض اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگی که در کف حوض کارگذارند و خاکی که اطراف نصائب (سنگهای پیرامون حوض) باشد. (از اقرب الموارد)، خاک که گرد سنگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خرمای تر و تازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شاخ نازک خرمابن بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخۀ نازک و بلند خرمابن. (ناظم الاطباء)، آنچه راست برآمده باشد از هر گیاه و هنوز سطبر نگردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر گیاه راست آمده ای که هنوز سطبر نشده باشد. (ناظم الاطباء). نشاءه. (از المنجد)، گیاه نصی یا صلیان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
{{مصدر}} برخاستن بعد خفتن. (منتهی الارب). برخاستن پس از خفتن. (ناظم الاطباء). برخاستن باز خفتن. (آنندراج). ناشئه. (اقرب الموارد) (المنجد). قیام بعد از نوم. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهیئه
تصویر تهیئه
ساختن، نیکو کردن کار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشیئه
تصویر مشیئه
مشیئت و مشیت در فارسی: بختیاری خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیئه
تصویر شیئه
خواست
فرهنگ لغت هوشیار
شیر اول گاو یا گوسفند تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی