زشت گفتن. (آنندراج) : ای تو قدیم میکده، هم مستی و هم می زده تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر. مولوی (از آنندراج). چون جری کم آمدش در وقت چاشت زد بسی تشنیع او، سودی نداشت. مولوی. همچنین این ماجراها بازرفت باز زد آن مدعی تشنیع زفت. مولوی. دشنام دهد دشمن تشنیع زند دوست چندان شنوم از که و چندین به که گویم. میرخسرو (از آنندراج)
زشت گفتن. (آنندراج) : ای تو قدیم میکده، هم مستی و هم می زده تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر. مولوی (از آنندراج). چون جری کم آمدش در وقت چاشت زد بسی تشنیع او، سودی نداشت. مولوی. همچنین این ماجراها بازرفت باز زد آن مدعی تشنیع زفت. مولوی. دشنام دهد دشمن تشنیع زند دوست چندان شنوم از که و چندین به که گویم. میرخسرو (از آنندراج)
مهرزن. کسی که مهر رئیس یا سلطانی را بر نامه ها زند، مؤکد ساختن فرمان را: گنج نه گوهر فشان صهبا کش و دستان شنو بارده قصه ستان توقیع زن تدبیر ساز. منوچهری. رجوع به توقیع و دیگر ترکیبهای آن شود
مُهرزن. کسی که مهر رئیس یا سلطانی را بر نامه ها زند، مؤکد ساختن فرمان را: گنج نه گوهر فشان صهبا کش و دستان شنو بارده قصه ستان توقیع زن تدبیر ساز. منوچهری. رجوع به توقیع و دیگر ترکیبهای آن شود
نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات). زشت گفتن به کسی. (آنندراج). بسیار سرزنش و بدگویی کردن کسی را: شنع فلاناً، کثر علیه الشناعه. (از اقرب الموارد) : همانا خروس است غماز مستان که تشنیع او را، ز ایشان نماید. خاقانی. شاه تشنیع ترک خود بشناخت هندوی کرد پیش او درتاخت. نظامی. زمانه ایمن از غوغا و فریاد زمین آسوده از تشنیع و بیداد. نظامی. نبودش زتشنیع یاران خبر که غرقه ندارد ز باران خبر. (بوستان). به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر سفید از سیه فرق کردم چو فجر. (بوستان). و گر قانع و خویشتن دار گشت به تشنیع خلقی گرفتار گشت. (بوستان). و غلبه و آواز برداشتند و تشنیع آغاز نهادند. (جهانگشای جوینی). کش کشانش آوریدند آن طرف او فغان برداشت بر تشنیع و تف. مولوی. من نیم در امر و فرمان نیم خام تا بیندیشم من از تشنیع عام. مولوی. ، زشت شمردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آشکارا نمودن، خویشتن درچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به ستوه آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوشیدن و سرعت نمودن در رفتار. (از اقرب الموارد) ، کوشیدن ستور و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). انکماش و کوشش بعیر دررفتار. (از اقرب الموارد). کوشیدن در رفتار و شتابی کردن. (ناظم الاطباء) ، خرامیدن ماده شتر در رفتار. (ناظم الاطباء)
نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات). زشت گفتن به کسی. (آنندراج). بسیار سرزنش و بدگویی کردن کسی را: شنع فلاناً، کثر علیه الشناعه. (از اقرب الموارد) : همانا خروس است غماز مستان که تشنیع او را، ز ایشان نماید. خاقانی. شاه تشنیع ترک خود بشناخت هندوی کرد پیش او درتاخت. نظامی. زمانه ایمن از غوغا و فریاد زمین آسوده از تشنیع و بیداد. نظامی. نبودش زتشنیع یاران خبر که غرقه ندارد ز باران خبر. (بوستان). به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر سفید از سیه فرق کردم چو فجر. (بوستان). و گر قانع و خویشتن دار گشت به تشنیع خلقی گرفتار گشت. (بوستان). و غلبه و آواز برداشتند و تشنیع آغاز نهادند. (جهانگشای جوینی). کش کشانش آوریدند آن طرف او فغان برداشت بر تشنیع و تف. مولوی. من نیم در امر و فرمان نیم خام تا بیندیشم من از تشنیع عام. مولوی. ، زشت شمردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آشکارا نمودن، خویشتن درچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به ستوه آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوشیدن و سرعت نمودن در رفتار. (از اقرب الموارد) ، کوشیدن ستور و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). انکماش و کوشش بعیر دررفتار. (از اقرب الموارد). کوشیدن در رفتار و شتابی کردن. (ناظم الاطباء) ، خرامیدن ماده شتر در رفتار. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)