جدول جو
جدول جو

معنی تشنیعزن - جستجوی لغت در جدول جو

تشنیعزن
(اَ ضَ)
بدگوی. سرزنش کننده. ملامت گر:
مرغ سحر تشنیعزن، بر قتل مرغ بابزن
مرغ صراحی در دهن تریاق غمها داشته.
خاقانی.
و رجوع به تشنیع و تشنیع زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
بسیار بدگفتن از کسی، کسی را زشت شمردن، عیوب کسی را آشکار کردن، رسوا ساختن کسی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گِ رِ تَ / نَ رِ تَ)
زشت گفتن. (آنندراج) :
ای تو قدیم میکده، هم مستی و هم می زده
تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر.
مولوی (از آنندراج).
چون جری کم آمدش در وقت چاشت
زد بسی تشنیع او، سودی نداشت.
مولوی.
همچنین این ماجراها بازرفت
باز زد آن مدعی تشنیع زفت.
مولوی.
دشنام دهد دشمن تشنیع زند دوست
چندان شنوم از که و چندین به که گویم.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مهرزن. کسی که مهر رئیس یا سلطانی را بر نامه ها زند، مؤکد ساختن فرمان را:
گنج نه گوهر فشان صهبا کش و دستان شنو
بارده قصه ستان توقیع زن تدبیر ساز.
منوچهری.
رجوع به توقیع و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات). زشت گفتن به کسی. (آنندراج). بسیار سرزنش و بدگویی کردن کسی را: شنع فلاناً، کثر علیه الشناعه. (از اقرب الموارد) :
همانا خروس است غماز مستان
که تشنیع او را، ز ایشان نماید.
خاقانی.
شاه تشنیع ترک خود بشناخت
هندوی کرد پیش او درتاخت.
نظامی.
زمانه ایمن از غوغا و فریاد
زمین آسوده از تشنیع و بیداد.
نظامی.
نبودش زتشنیع یاران خبر
که غرقه ندارد ز باران خبر.
(بوستان).
به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.
(بوستان).
و گر قانع و خویشتن دار گشت
به تشنیع خلقی گرفتار گشت.
(بوستان).
و غلبه و آواز برداشتند و تشنیع آغاز نهادند. (جهانگشای جوینی).
کش کشانش آوریدند آن طرف
او فغان برداشت بر تشنیع و تف.
مولوی.
من نیم در امر و فرمان نیم خام
تا بیندیشم من از تشنیع عام.
مولوی.
، زشت شمردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آشکارا نمودن، خویشتن درچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به ستوه آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوشیدن و سرعت نمودن در رفتار. (از اقرب الموارد) ، کوشیدن ستور و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). انکماش و کوشش بعیر دررفتار. (از اقرب الموارد). کوشیدن در رفتار و شتابی کردن. (ناظم الاطباء) ، خرامیدن ماده شتر در رفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشنیعات
تصویر تشنیعات
جمع تشنیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
عیب کسی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
((تَ))
بد گفتن از کسی، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی معین
بدگویی، رسواسازی، شناعت، ناسزاگویی
متضاد: تحسین، بد گفتن، رسوا ساختن، زشت شمردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد