جدول جو
جدول جو

معنی تشنیا - جستجوی لغت در جدول جو

تشنیا
(تِ نَ / تِ)
تشنگی: یکی از انبیا بیست سال به گرسنیا و تشنیا و برهنیا و بلا... بسیار مبتلا بود. (کیمیای سعادت). تا بیم آن بود که از گرسنیا و تشنیا بمیرد. (کیمیای سعادت). گفت از دنیا سه چیز دوست دارم: شبهای دراز و تشنیا در روزهای دراز و نشستن با قومی که سخن ایشان همه گزیده و حکمت بود. (کیمیای سعادت)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانیا
تصویر تانیا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنیا
تصویر تنیا
نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کرم کدو، کدودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
بسیار بدگفتن از کسی، کسی را زشت شمردن، عیوب کسی را آشکار کردن، رسوا ساختن کسی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بریان کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
باانجوغ کردن. (تاج المصادر بیهقی). ترنجیده ساختن پوست را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبیض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زشت گفتن بکسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشنیع. (اقرب الموارد). و رجوع به تشنیع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خرمابن را از خار آن صاف و پاکیزه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
عیب کردن. (زوزنی). عیب کردن کسی را یا شنوانیدن عیب او را و رسوا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات). زشت گفتن به کسی. (آنندراج). بسیار سرزنش و بدگویی کردن کسی را: شنع فلاناً، کثر علیه الشناعه. (از اقرب الموارد) :
همانا خروس است غماز مستان
که تشنیع او را، ز ایشان نماید.
خاقانی.
شاه تشنیع ترک خود بشناخت
هندوی کرد پیش او درتاخت.
نظامی.
زمانه ایمن از غوغا و فریاد
زمین آسوده از تشنیع و بیداد.
نظامی.
نبودش زتشنیع یاران خبر
که غرقه ندارد ز باران خبر.
(بوستان).
به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.
(بوستان).
و گر قانع و خویشتن دار گشت
به تشنیع خلقی گرفتار گشت.
(بوستان).
و غلبه و آواز برداشتند و تشنیع آغاز نهادند. (جهانگشای جوینی).
کش کشانش آوریدند آن طرف
او فغان برداشت بر تشنیع و تف.
مولوی.
من نیم در امر و فرمان نیم خام
تا بیندیشم من از تشنیع عام.
مولوی.
، زشت شمردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آشکارا نمودن، خویشتن درچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به ستوه آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوشیدن و سرعت نمودن در رفتار. (از اقرب الموارد) ، کوشیدن ستور و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). انکماش و کوشش بعیر دررفتار. (از اقرب الموارد). کوشیدن در رفتار و شتابی کردن. (ناظم الاطباء) ، خرامیدن ماده شتر در رفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گوشواره در گوش کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ورگوشی در گوش کسی کردن. (زوزنی). گوشواره نهادن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرایش کردن کلام را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چوب شنیق در خانه کبت انگبین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تقطیع بالطول. (تاج المصادر بیهقی). پاره پاره نمودن وآراستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). در معنی این مصدر در کتب لغت اختلافی بدین سان دیده میشود: در ترجمه فارسی قاموس آمده تشنیق پاره پاره کردن و آراستن. و در معنی اسم مفعول آن (مشنق) آمده خمیری است که پاره پاره کرده شده است در روغن زیتون. صاحب منتهی الارب در ذیل مشنق آرد:گوشت پاره پاره و خمیر مقطع مالیده با زیت است. صاحب تاج العروس آرد: التشنیق التقطیع و ایضاً التزیین ودر ذیل مشنق عیناً مطالب صحاح را در این باره نقل کرده است. در صحاح تشنیق آورده نشده است ولی در ذیل مشنق آرد: قال الکسائی لحم مشنق، ای مقطع و هو مأخوذمن اشناق الدیه و قال الاموی للعجین الذی یقطع و یعمل بالزیت مشنق. در اقرب الموارد ذیل مصدر چنین آرد: شنق الشی ٔ قطعه و زیته و در ذیل مشنق آرد: المقطع و العجین المقطع المعمول بالزیت. از این روی تنها در اقرب الموارد معنی اسم مفعول با مصدر هم آهنگی دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشنیح
تصویر تشنیح
زشت گفتن بد و بیراه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیر
تصویر تشنیر
رسواکردن رسوایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیا
تصویر تنیا
فرانسوی کرم کدو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
عیب کسی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
((تَ))
بد گفتن از کسی، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی معین
بدگویی، رسواسازی، شناعت، ناسزاگویی
متضاد: تحسین، بد گفتن، رسوا ساختن، زشت شمردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوجه مرغ، جوجه ی دو یا سه ماهه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغی جوانی که هنوز به تخم نیامده است، نیمچه، یلوه، آتش برافروخته و خالص، مرتعی در بخش کوهستانی لنگای عباس.، تشنگی، عطش، میل و اشتیاق وافر به کار یا چیزی داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تشنه، در سانسکریت ترشنا tarshnaa گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تنها
فرهنگ گویش مازندرانی