چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، حسب السودان، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
چَشمیزَک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، حسب السودان، چَشمَک، چَشام، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
چشمیزک است که شیرازیان چشم خوانند و آن تخمی است سیاه و املس که با نبات سایند و در چشم کشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). معرب از فارسی، دانه های سیاهی است که در یمن برآید و آن را در شفای بیماریهای چشم بکاربرند. (دزی ج 1 ص 147). معرب از چشمیزک فارسی است و او را چشمک و چشم نامند. دانه ای است بقدر به دانه مثلث و سیاه و براق در آخر دویم گرم و خشک و جالی و با اندک حدت و بغایت قابض و محلل و مقوی باصره و جهت دمعه و غشاوه و جراحت قضیب و اعضای عصبانی نافع و چون در جوف پیاز یا خمیر گذاشته در زیر آتش پخته پس مقشرکرده با نبات و زعفران و مامیران کحل ترتیب دهند دراکثر امراض چشم قوی الاثر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
چشمیزک است که شیرازیان چشم خوانند و آن تخمی است سیاه و املس که با نبات سایند و در چشم کشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). معرب از فارسی، دانه های سیاهی است که در یمن برآید و آن را در شفای بیماریهای چشم بکاربرند. (دزی ج 1 ص 147). معرب از چشمیزک فارسی است و او را چشمک و چشم نامند. دانه ای است بقدر به دانه مثلث و سیاه و براق در آخر دویم گرم و خشک و جالی و با اندک حدت و بغایت قابض و محلل و مقوی باصره و جهت دمعه و غشاوه و جراحت قضیب و اعضای عصبانی نافع و چون در جوف پیاز یا خمیر گذاشته در زیر آتش پخته پس مقشرکرده با نبات و زعفران و مامیران کحل ترتیب دهند دراکثر امراض چشم قوی الاثر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، حسب السودان، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشام، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
بر بازی انگیختن کسی را و بازی کنانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر بازی برانگیختن کسی را. (از اقرب الموارد) ، غوطه دادن جامه را در موم گداخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر بازی انگیختن کسی را و بازی کنانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر بازی برانگیختن کسی را. (از اقرب الموارد) ، غوطه دادن جامه را در موم گداخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان کیار، بخش بروجن شهرستان شهرکرد. 1214 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غله و برنج و حبوب و انگور و زردآلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
بدرشتی راندن ستور را یا عام است: شمص الدواب تشمیصاً، درخستن ستور را به چوب تا شتاب رود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بدرشتی راندن ستور را یا عام است: شمص الدواب تشمیصاً، درخستن ستور را به چوب تا شتاب رود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دانه ای است سیاه و لغزنده که با نبات در چشم کشند و معرب آن تشمیزج است. (برهان) (آنندراج). تشمیزج و چاکسو. (ناظم الاطباء). دانه ای است بقدر بهدانه و مثلث و سیاه و براق که در داروهای چشم بکار برند و معرب آن جشمیزج است. (از منتهی الارب). جشمیزک. تشمیزک. داروی چشم. چشوم. و رجوع به تشمیزج و چاکسو و چشام و چشوم و چشم شود، چشم خانه است. و بعضی گویند لاغیه است. (بحر الجواهر)
دانه ای است سیاه و لغزنده که با نبات در چشم کشند و معرب آن تشمیزج است. (برهان) (آنندراج). تشمیزج و چاکسو. (ناظم الاطباء). دانه ای است بقدر بهدانه و مثلث و سیاه و براق که در داروهای چشم بکار برند و معرب آن جشمیزج است. (از منتهی الارب). جشمیزک. تشمیزک. داروی چشم. چشوم. و رجوع به تشمیزج و چاکسو و چشام و چشوم و چشم شود، چشم خانه است. و بعضی گویند لاغیه است. (بحر الجواهر)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 21000 هزارگزی جنوب کرمانشاه، کنار رود خانه مرک. دشت، سردسیر. دارای 330 تن سکنه. زبان فارسی، کردی. آب آن از رود خانه مرک، محصول آنجا غلات، حبوبات، صیفی، چغندرقند، برنج، تریاک، لبنیات و در گامیزج پائین مختصر میوه جات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو است. (تابستان از رباط اتومبیل میتوان برد) گامیزج در دو محل بفاصله 3000 گز واقع شده به علیا و سفلی مشهور است. سفلی دارای 235 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 21000 هزارگزی جنوب کرمانشاه، کنار رود خانه مرک. دشت، سردسیر. دارای 330 تن سکنه. زبان فارسی، کردی. آب آن از رود خانه مرک، محصول آنجا غلات، حبوبات، صیفی، چغندرقند، برنج، تریاک، لبنیات و در گامیزج پائین مختصر میوه جات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو است. (تابستان از رباط اتومبیل میتوان برد) گامیزج در دو محل بفاصله 3000 گز واقع شده به علیا و سفلی مشهور است. سفلی دارای 235 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 5)