- تشریق
- نور انداختن
معنی تشریق - جستجوی لغت در جدول جو
- تشریق
- روشن ساختن، نور انداختن، زیباروی شدن، به سوی مشرق توجه کردن، خشکانیدن گوشت در آفتاب، سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را خشک می کردند
- تشریق ((تَ))
- روشن کردن، به سوی مشرق توجه کردن، نهادن پاره های گوشت در آفتاب تا خشک شود. ایام، سه روز پس از عید قربان که در آن، در قدیم گوشت های قربانی را خشک می کردند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انگیزش، دلگرمی، آفرین گفتن، فروزش
باز شکافی، کالبدشناسی
پراکنش، کاهش
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
پاره پاره کردن
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
نرم گردانیدن
تازی از لاتین ماه های رومی: تشرین یکم و تشرین دویم میان ماه های ایلول و کانون یکم دو ماه از ماههای مشهور به (شهور رومی) : تشرین اول و تشرین دوم که بین ایلول و کانون اول واقع اند
شکافتن
همباز گرداندن هنبازاندن همبازش
بزرگوار کردن، حرمت داشتن
بیان کردن شریعت
آزار رسانی، دشنامگویی
خشکاندن به آفتاب، به نام کردن سرشناس کردن
راندن، پراکندن شریعت آوردن آیین نهادن
نیک بیان کردن و نیک هویدا کردن، آشکار شدن
آرزومند کردن، بر انگیختن یا به شوق آوردن کسی را
شکافتن
دزد خواندن دزد دانستن
عرق کردن
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
وینستن در آب فرو رفتن، در آب فرو کردن غوته دادن غرق کردن در آب فرو بردن،جمع تغریقات
سرود فرومایگان گفتن سرا پوشی
برگ کردن برگ بر آوردن
بیدار داشتن کسی را بیداراندن بیدار کردن
آراستگی، زیور بافت
دو ماه از سال شمسی کشورهای عربی
تشرین اول: ماه دهم از سال شمسی کشورهای عربی، بین ایلویل و تشرین ثانی، مطابق با اکتبر
تشرین ثانی: ماه یازدهم از سال شمسی کشورهای عربی، بین تشرین اول و کانون اول، مطابق با نوامبر
تشرین اول: ماه دهم از سال شمسی کشورهای عربی، بین ایلویل و تشرین ثانی، مطابق با اکتبر
تشرین ثانی: ماه یازدهم از سال شمسی کشورهای عربی، بین تشرین اول و کانون اول، مطابق با نوامبر
به شوق آوردن، راغب کردن، آرزومند ساختن، کار کسی را ستودن و او را دلگرم ساختن
شکافتن، شکافتن هیزم، سخن را به روشی نیکو درآوردن
گشودن و آشکار ساختن چیزی، بیان کردن و شرح دادن مطلب، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، از هم جدا کردن، در پزشکی علمی که دربارۀ ساختمان بدن و چگونگی اعضا و ارتباط آن ها با هم بحث می کند، کالبدشناسی، در پزشکی کالبدشکافی، کالبدگشایی
کم کردن عدد کوچک تر (مفروق) از عدد بزرگ تر (مفروقٌ منه)، در ادبیات در فن بدیع جدا کردن دو موصوف از یکدیگر و دربارۀ هر کدام حکمی کردن، برای مثال من نگویم به ابر مانندی / که نکو ناید از خردمندی ی او همی گرید و همی بارد / تو همی بخشی و همی خندی پراکنده کردن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر