جدول جو
جدول جو

معنی تشدخ - جستجوی لغت در جدول جو

تشدخ
(اِ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکسته شدن سر. (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد). انشداخ. (متن اللغه) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتشدخت
تصویر آتشدخت
(دخترانه)
دختر آتش یا دختری که چون آتش است، کنایه از دختر با شور و حرارت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تشدد
تصویر تشدد
سخت شدن، سختی کردن، درشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشیخ
تصویر تشیخ
شیخ شدن، پیر شدن، خود را پیر نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سر شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تشدخ شود، غورۀ خرما را تر نهادن تا شکسته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
سرشکستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، تفرق اتصال در طول عصب. (یادداشت مؤلف)، شکستن هر چیز تر باشد یا خشک و هرچه میان کاواک باشد. (منتهی الارب). مشهور آن است که این کلمه به معنی شکستن شی ٔ تر یا توخالی چون هندوانه وحنظل است. و گفته شده که به معنی شکستن شی ٔ خشک باشد که شامل شی ٔ توخالی و غیر آن شود. (از اقرب الموارد) : اذا شربت جمه هذاالنبات (امارنطن) بالشراب نفعت من... شدخ اوساط العضل. (ابن البیطار).
- شدخ عضل، جدایی واقع در پیوستگی عصب سر از درازا و شکستن سر باشد کذا فی بحرالجواهر. و در شرح قانونچه گوید اگر آن جدایی از درازای عصب باشد آن را شق نامند و اگر از عرض باشد آن را شدخ خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 735).
، خمیدن. (منتهی الارب). از روی قصد میل کردن. (از اقرب الموارد)، فراخ شدن سپیدی روی اسپ. (منتهی الارب). زیاد شدن سپیدی اسب از پیشانی تا بینی. (از اقرب الموارد)، رسیدن چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، پاسپر کردن چیزی را و باطل نمودن. (منتهی الارب)، خون کسی را پای مال کردن و باطل کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
بچۀ ناتمام که از شکم مادر افتد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
به تکلف سیر نمودن خود را از آنچه ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
به رفتار مار رفتن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلوت و تعکس ناقه در رفتار خود. (از اقرب الموارد) ، بزرگ منشی کردن مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) ، پرگوشت و پیه ناک شدن شتر از فربهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است (به ماوراءالنهر) از فرغانه. و از وی سیماب خیزد. (حدود العالم چ سیدجلال الدین تهرانی ص 68). در چ دانشگاه ص 112 ’بیتموخ’ و ذیل صفحه ’شوخ ؟’ و در متن انگلیسی ص 116 شمارۀ 49 ’شوح (؟) ’ آمده است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خواجه و پیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیرشدن. (از اقرب الموارد) ، پیری نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) :
شیئان عجیبان هما ابرد من یخ
شیخ یتصبی و صبی ٌ یتشیخ.
(یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لب پیچیدن در شیوازبانی. (تاج المصادر بیهقی). بتکلف فصاحت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، با کج کردن گوشۀ دهان مردمان را ریشخند کردن. (از المنجد) ، بدون احتیاط و احترازگفتار را بسط دادن. (از المنجد) ، چون اشدق سخن گفتن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَدْ دِ)
شکسته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بسر و یا غورۀ خرمای شکسته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشدخ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
شیر بیشه.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گردن کشی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بزرگی نمودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبدخ
تصویر تبدخ
گردنکشی کردن، بزرگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدخ
تصویر تمدخ
ماروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدخ
تصویر شدخ
آفکانه افکانه بچه نارس که از زهدان بیفتد، گل زرشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشیخ
تصویر تشیخ
پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشدد
تصویر تشدد
سخت شدن، سختی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشدد
تصویر تشدد
((تَ شَ دُّ))
سخت شدن، سختی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشیخ
تصویر تشیخ
((تَ شَ یُّ))
شیخ شدن، پیر گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تندی، حدت، خشونت، درشتی، سختگیری، سختی، شدت، تندی کردن، خشونت به خرج دادن، درشتی کردن
متضاد: مدارا، نرمش، ملاطفت، تساهل، مدارا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خشونت
دیکشنری اردو به فارسی