چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا زمین نگاه دارد آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوبکی که پهلوی درخت انگور نهند تا بدان بر وادیج خود برآید، مانع. سد. ج، شحوط. (از دزی ج 1 ص 732) ، خط. سطر (نوشته شده). (از دزی ج 1 ص 732). شحطه
چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا زمین نگاه دارد آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوبکی که پهلوی درخت انگور نهند تا بدان بر وادیج خود برآید، مانع. سد. ج، شحوط. (از دزی ج 1 ص 732) ، خط. سطر (نوشته شده). (از دزی ج 1 ص 732). شحطه
ترس و بیم بمعنی تشحه است. رجل اتشح، مرد تشحه ناک. (منتهی الارب). مردی است بددل یا خشمناک یا پلیدنفس و حریص. تشح به تحریک مثل تشحه. (از شرح قاموس) ، جدّ و حمیت. (آنندراج). رجوع به تشحه شود
ترس و بیم بمعنی تشحه است. رجل اَتشح، مرد تشحه ناک. (منتهی الارب). مردی است بددل یا خشمناک یا پلیدنفس و حریص. تشح به تحریک مثل تشحه. (از شرح قاموس) ، جدّ و حمیت. (آنندراج). رجوع به تشحه شود
نیک نگریستن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأنق در عمل. (از اقرب الموارد) ، بتکلف پذیرفتن شروطی را که بزیان او باشد. (از اقرب الموارد)
نیک نگریستن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأنق در عمل. (از اقرب الموارد) ، بتکلف پذیرفتن شروطی را که بزیان او باشد. (از اقرب الموارد)
راندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طرد کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تشحذنی فلان و ترعفنی، ای طردنی و عنانی. (اقرب الموارد) ، الحاح کردن کسی را در سؤال. (از متن اللغه) (از المنجد)
راندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طرد کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تشحذنی فلان و ترعفنی، ای طردنی و عنانی. (اقرب الموارد) ، الحاح کردن کسی را در سؤال. (از متن اللغه) (از المنجد)
جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. (شرح قاموس). جدّ و حمیت، در اصل وشحه بوده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است... (شرح قاموس) ، بددلی و ترس است. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترس و بیم. (از ذیل اقرب الموارد) ، خشمناک شدن و پلیدنفس شدن و حریص بودن است. مثل تشح به تحریک در همه اینها که گذشت. (شرح قاموس). خبث نفس و حرص، آزاری است که در پایهای شتر عارض شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشح شود
جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. (شرح قاموس). جدّ و حمیت، در اصل وشحه بوده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است... (شرح قاموس) ، بددلی و ترس است. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترس و بیم. (از ذیل اقرب الموارد) ، خشمناک شدن و پلیدنفس شدن و حریص بودن است. مثل تشح به تحریک در همه اینها که گذشت. (شرح قاموس). خبث نفس و حرص، آزاری است که در پایهای شتر عارض شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشح شود
دور شدن. (منتهی الارب) ، تنک کردن مزاج شراب را. (از منتهی الارب) ، ذبح کردن شتر. (از منتهی الارب) ، سبقت نمودن از کسی و دور شدن از آن. (از منتهی الارب) ، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهادن تا بدان بر وادیج خود برآید. (منتهی الارب) ، پر کردن اناء. (از منتهی الارب) ، دور شدن از حق و درگذشتن از مرتبۀ خود. (از منتهی الارب) ، رسیدن شتر به نهایت قیمت خود. (منتهی الارب). تجاوز کردن بهای شتر از حق و مرتبه. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، بانگ کردن مرغ، نیش زدن عقرب، بسیار کردن آب شیر را، بریدن امید. شحط. شحوط. مشحط. (منتهی الارب) ، سرنگون کردن، مکیدن مایه ای بوسیلۀ لوله، کشیدن. بدنبال خود کشیدن بر روی زمین. (از دزی ج 1 ص 732)
دور شدن. (منتهی الارب) ، تنک کردن مزاج شراب را. (از منتهی الارب) ، ذبح کردن شتر. (از منتهی الارب) ، سبقت نمودن از کسی و دور شدن از آن. (از منتهی الارب) ، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهادن تا بدان بر وادیج خود برآید. (منتهی الارب) ، پر کردن اناء. (از منتهی الارب) ، دور شدن از حق و درگذشتن از مرتبۀ خود. (از منتهی الارب) ، رسیدن شتر به نهایت قیمت خود. (منتهی الارب). تجاوز کردن بهای شتر از حق و مرتبه. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن، بانگ کردن مرغ، نیش زدن عقرب، بسیار کردن آب شیر را، بریدن امید. شَحط. شحوط. مشحط. (منتهی الارب) ، سرنگون کردن، مکیدن مایه ای بوسیلۀ لوله، کشیدن. بدنبال خود کشیدن بر روی زمین. (از دزی ج 1 ص 732)