جدول جو
جدول جو

معنی تشتی - جستجوی لغت در جدول جو

تشتی
(اِ مِ)
زمستان جای مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). زمستان کردن. (زوزنی). به جایی در زمستان اقامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اقامت کردن در شهر ایام سرما. (از متن اللغه) (از المنجد) ، در زمستان دامنۀ کوه راچراگاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به شتا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشتی
تصویر آشتی
(دخترانه)
دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تشفی
تصویر تشفی
شفا یافتن، آرامش خاطر یافتن، بهبود و آسودگی قلب پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
قرارگرفته در پشت چیزی، هر چیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند، کنایه از پشت وپناه، حامی، یار و یاور، کنایه از نگهبان، کنایه از حمایت، برای مثال که ایشان به پشتی من جنگ جوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی - لغت نامه - پشتی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشتی
تصویر خشتی
ساخته شده از خشت مثلاً خانۀ خشتی،
ویژگی یکی از قطع های کتاب مثلاً قطع خشتی،
دارای شکل یا نقش مربع مثلاً کاغذ خشتی،
از طرح های قالی مثلاً قالی خشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشتیت
تصویر تشتیت
پراکنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشهی
تصویر تشهی
میل و رغبت داشتن به چیزی، آرزومند چیزی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشتی
تصویر آشتی
سازش و دوستی پس از قهر و نزاع، صلح، برای مثال چو از آشتی شادی آید به چنگ / خردمند هرگز نکوشد به جنگ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشکی
تصویر تشکی
شکایت کردن، شکوه داشتن، گله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتی
تصویر مشتی
نوعی پارچۀ لطیف و نازک ابریشمی، برای مثال زمین برسان خون آلود دیبا / هوا برسان نیل اندود مشتی (دقیقی - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشتت
تصویر تشتت
پراکنده شدن، پراکندگی، پریشانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
اقامت کردن در زمستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اقامت کردن در شهری به زمستان. (از المنجد). و رجوع به تشتّی شود، بسنده بودن زمستان را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
تنقیص نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عیب کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیب کردن و بد گفتن و بد شنوانیدن کسی را. (از المنجد). بد گفتن کسی را. (از متن اللغه) ، پلک چشم گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
پراگنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه) (از المنجد) : شتّته اﷲ، فرّقه . (متن اللغه) : و التماس کردند که نظام الفت و اجتماع کلمت ایشان از تشتیت و تفریق صیانت فرمایند. (ترجمه تاریخ یمینی). تا روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است در میان آمد و جمع ایشان به تفریق و تشتیت رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 308)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَتْ تی)
اقامت کننده در جائی به زمستان. (آنندراج). کسی که در زمستان به جائی اقامت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشتر
تصویر تشتر
نام ایزدی است، سیزدهمین روز هر ماه شمسی (بنام ایزد مذکور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشتی
تصویر آشتی
دوستی از نو کردن، ترک جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به دشت صحرایی، یکی از آوازهای ایرانی و آن نمونه ایست از زندگی ساده و بی آلایش نظیر زندگی بی تکلف چوپانی و صحرا و دشت نشینی. این آواز در عین سادگی گه چنان موثر و دلرباست که شنونده اشک حسرت بر گونه میفشاند. گام دشتی با شور تفاوتی ندارد ولی نوت شاهد آن درجه پنجم گام شور است. (نوت شاهد حجاز) گام دشتی را میتوان مانند گام شور نوشت (خالقی. مجله موزیک)
فرهنگ لغت هوشیار
آمادن آماده کردن، نرمیدن نرمی کردن نرم شدن منسوب به تات، یکی از لهجه های ایرانی. آماده شدن حاصل گشتن کار دست دادن فراهم آمدن، رفق و نرمی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که پشت سر بگذارند و بان تکیه دهند و حامی ونگهبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتی
تصویر توتی
طوطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنتی
تصویر تنتی
جستن بر مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
باز ایستادن دختر از لهو بازی با کودکان، جوانمردی نمودن، ورزشکاربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکی
تصویر تشکی
گله کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشهی
تصویر تشهی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتی
تصویر تعتی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتت
تصویر تشتت
پراکنده شدن، پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتیت
تصویر تشتیت
پراکنده کردن پراکندن فتالاندن پراکندن فتالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفی
تصویر تشفی
شفا جستن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تخت (لوحی که کودکان بروی آن علم و عمل خط می آموزد)، مهر خاتم سنگی، صدر سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشتی
تصویر خشتی
منسوب به خشت مانند خشت، خانه ای که از خشت سازند، مربع چهار گوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
بد گلی بد منظری مقابل زیبایی جمال، بدی ناپسندی قبح: (زشتی این عمل بر کسی پوشیده نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتیت
تصویر تشتیت
((تَ))
پراکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
کراهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
متکا
فرهنگ واژه فارسی سره