جدول جو
جدول جو

معنی تشاوس - جستجوی لغت در جدول جو

تشاوس
(اِ کِ)
نگریستن بگوشۀ چشم از تکبر یا غضب و رخساره کژ کردن در آن حال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از گوشۀ چشم نگریستن از کبر یا غضب. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، کوچک کردن چشم و کشیدن پلکها در نگاه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و هو یتشاوس فی نظره اذا نظر بمؤخر عینیه و مال بوجهه فی شق العین التی ینظر بها. (متن اللغه) ، اظهار تکبرو نخوت کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برگردانیدن سر و با یک چشم به آسمان نگریستن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشاور
تصویر تشاور
با هم مشورت کردن، با هم کنکاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به نیزه و جز آن بسوی یکدیگر حمله کردن در جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
پساپیش شدن دندانها. (زوزنی). پساپیش شدن دندانها و ریخته شدن بعض آن از پیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، اختلاف و خصومت افتادن میان قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) ، تباه و پریشان شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پریشان شدن کار. (از اقرب الموارد) ، دو پاره شدن سر، از ضرب و مایل و کژ شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مایل شدن سر. (از متن اللغه) ، گشادن خر دهان خود را وقت خمیازه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دوری افتادن بین گروهی و تباه شدن. (از اقرب الموارد) ، پراکنده گردیدن امر قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
همدیگر دشمنانگی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). با همدیگر دشمنانه رفتار نمودن. (ناظم الاطباء). با یکدیگر عداوت و خصومت ورزیدن. (از متن اللغه). با یکدیگر عداوت کردن قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
با یکدیگربدخویی کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر بد خویی کردن و مخالفت نمودن (آنندراج). با یکدیگر تضاد و اختلاف داشتن. (از متن اللغه). تخالف قوم. (اقرب الموارد) (المنجد) : اللیل والنهاریتشاکسان، ای یتضادّان. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
مشورت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کنکاش کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت. (از متن اللغه). با یکدیگر مشاورت کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :... فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما... (قرآن 233/2)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
درآمیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اختلاط قوم. (از متن اللغه). تهاوش. (اقرب الموارد) (المنجد). صاغانی گوید: که تشاوش مانند تشوش است و ابومنصور گوید آنرا در عرب اصلی نیست و از کلام مولدین است و اصل آن تهویش است بمعنی تخلیط و جوهری گوید تشویش تخلیط است. (از اقرب الموارد). و رجوع به تهاوش و تشویش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
با هم دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را دشنام دادن و تشاتم. (از متن اللغه). دشنام دادن به یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
از مردم تراکیه: مردمان تراکیه اسامی مختلف دارند و باستثنای گت ها و تراوس و تراکیهاکه بالاتر از کرس تن یانها سکنی گزیده اند باقی مردمان تراکیه همه دارای یک نوع عادات و اخلاق می باشند... اخلاق تراوس ها مانند اخلاق تراکیها است باستثنای این دو مورد: وقتی که طفلی بدنیا می آید دور او جمع شده نوحه خوانی کرده یک بیک مشقات و بلیاتی را که در این دنیا باید تحمل کند می گویند و تأسف از زادن او می کنند، بعکس، وقتی که کسی می میرد شادی می کنند از این که متوفی از چه بلیاتی رسته و حالا در چه احوال خوشی است. (ایران باستان ج 1 ص 619). رجوع به تراس و تراکیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
نگرنده به گوشۀ چشم از تکبر یا از غضب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از روی تکبر و یا خشم بر گوشۀ چشم می نگرد و رخساره را کج می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تو بر تو شدن گوشت، بسیار برهم نشستن گیاه و علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تکاوس النبت التف. (المعرب جوالیقی ص 288)
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْ / خُرْ)
مأخوذ از بوسۀ فارسی. بوسیدن مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ)
ماء مشاوس، آب کم که از باعث کمی یا دورتکی چاه به نظرنیاید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ادلیت دلوی فی ه صری مشاوس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تباوس
تصویر تباوس
فروتنی، فقیرانه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاوش
تصویر تشاوش
در همی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
((تَ وُ))
با هم مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین