دهی از دهستان اهلم رستان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در نوزده هزارگزی شمال باختری آمل و پنج هزارگزی جنوب شوسۀ کناره قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 110 تن سکنه دارد. آب آن از نهر لکونی هراز و فاضل آب بونده است محصول آنجا برنج و مختصری کنف و غلات و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان اهلم رستان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در نوزده هزارگزی شمال باختری آمل و پنج هزارگزی جنوب شوسۀ کناره قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 110 تن سکنه دارد. آب آن از نهر لکونی هراز و فاضل آب بونده است محصول آنجا برنج و مختصری کنف و غلات و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
از امراء لشکر مغول که با ’تایماس’ به عراق حمله کردند، جنگ سختی بین سلطان جلال الدین خوارزمشاه و لشکر مغول بسرداری تاینال در اصفهان درگرفت، رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 70 و ج 2 ص 168 و 204 و تاریخ مغول اقبال ص 70 و ’تایماس’ شود
از امراء لشکر مغول که با ’تایماس’ به عراق حمله کردند، جنگ سختی بین سلطان جلال الدین خوارزمشاه و لشکر مغول بسرداری تاینال در اصفهان درگرفت، رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 70 و ج 2 ص 168 و 204 و تاریخ مغول اقبال ص 70 و ’تایماس’ شود
بسیار خواستن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، سخنهای باقافیه. (غیاث). رشیدالدین وطواط گوید: اسجاع سه است: متوازی، مطرف، متوازن. متوازی این چنان بود که در آخر دو قرینه یا بیشتر کلماتی آورده شود که بوزن و عدد حروف و روی متفق باشند. مثالش از قول نبوی: اللهم اعط منفقاً خلفاً و اعط ممسکاًتلفاً، غرض دو لفظ خلف و تلف است کی بوزن و حروف و روی برابرند، از نثر فصحا: ابرد من البرد فی زمن الورد. پارسی: گوی باخته و اسب تاخته. سجع مطرف این چنان بود که در آخر دو قرینه یا بیشتر کلماتی آورده شود که به روی متفق باشند اما بوزن و عدد حروف مختلف، مثالش از فواصل قرآن عظیم: ما لکم لاترجون ﷲ وقاراً و قد خلقکم اطواراً (قرآن 14/71). و آخر آیات قرآن را اسجاع نشاید گفت فواصل باید گفت چنانک میفرماید عزّ من قائل: کتاب فصلت آیاته (قرآن 3/41). از نثر فصحا: جنابه محطّالرّحال و مخیم الاّمال. غرض رحال و آمال است که هر دو کلمه بحروف روی یکی است و آن لام است بعد از الف متفق آید و بوزن مختلف، چه وزن رحال فعالست و وزن آمال افعال، پارسی: فلان را کرم بسیار است و هنر بی شمار. سجع متوازن این بنثر مخصوص نیست بل که درشعر همین کلمات توان آورد و آنرا در شعر موازنه خوانند و این چنان بود که از اول دو قرینه یا آخر یا ازاول دو مصراع یا آخر کلماتی آورده شود که هر یک نظیر خویش را بوزن موافق باشند اما بحروف روی مخالف. مثالش از کلام حق: و آتیناهما الکتاب المستبین. و هدیناهما الصراط المستقیم. (قرآن 117/37 و 118). در برابرآتیناهما هدیناهما و در برابر کتاب صراط و در برابرمستبین مستقیم و هر یک ازین کلمات نظیر خویش را بوزن موافقست. مثال از نثر بلغاء: قد اتسع المجال بعد التضایق و اتجه المراد بعد التمانع، بوبکر قهستانی: فماذقت الا ماء جفنی مشرباً و مانلت الاّ لحم کفی مطعماً. من گویم: هو الشمس قدراً والملوک کواکب هو البحر جوداً و الکرام مذانب. پارسی: شاهی که رخش او را دولت بود دلیل شاهی که تیغ او را نصرت بوذ فسان اندر پی گمانش زه بگسلذ یقین وندر دم یقینش پر بفکند گمان. و باشد که این موازنه در دو بیت افتد. مثالش مراست: آنک مال خزاین گیتی نیست با جود دست او بسیار وآنک کشف سرایر گردون نیست در پیش طبع او دشوار. و ازین معنی در شعر خواجه مسعودسعد و شعر من بسیار یافته شود. (حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 14- 15)
بسیار خواستن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، سخنهای باقافیه. (غیاث). رشیدالدین وطواط گوید: اسجاع سه است: متوازی، مطرف، متوازن. متوازی این چنان بود که در آخر دو قرینه یا بیشتر کلماتی آورده شود که بوزن و عدد حروف و روی متفق باشند. مثالش از قول نبوی: اللهم اعط منفقاً خلفاً و اعط ممسکاًتلفاً، غرض دو لفظ خلف و تلف است کی بوزن و حروف و روی برابرند، از نثر فصحا: ابرد من البرد فی زمن الورد. پارسی: گوی باخته و اسب تاخته. سجع مطرف این چنان بود که در آخر دو قرینه یا بیشتر کلماتی آورده شود که به روی متفق باشند اما بوزن و عدد حروف مختلف، مثالش از فواصل قرآن عظیم: ما لکم لاترجون ﷲ وقاراً و قد خلقکم اطواراً (قرآن 14/71). و آخر آیات قرآن را اسجاع نشاید گفت فواصل باید گفت چنانک میفرماید عزّ من قائل: کتاب فصلت آیاته (قرآن 3/41). از نثر فصحا: جنابه محطّالرّحال و مخیم الاَّمال. غرض رحال و آمال است که هر دو کلمه بحروف روی یکی است و آن لام است بعد از الف متفق آید و بوزن مختلف، چه وزن رحال فِعالست و وزن آمال اَفعال، پارسی: فلان را کرم بسیار است و هنر بی شمار. سجع متوازن این بنثر مخصوص نیست بل که درشعر همین کلمات توان آورد و آنرا در شعر موازنه خوانند و این چنان بود که از اول دو قرینه یا آخر یا ازاول دو مصراع یا آخر کلماتی آورده شود که هر یک نظیر خویش را بوزن موافق باشند اما بحروف روی مخالف. مثالش از کلام حق: و آتیناهما الکتاب المستبین. و هدیناهما الصراط المستقیم. (قرآن 117/37 و 118). در برابرآتیناهما هدیناهما و در برابر کتاب صراط و در برابرمستبین مستقیم و هر یک ازین کلمات نظیر خویش را بوزن موافقست. مثال از نثر بلغاء: قد اتسع المجال بعد التضایق و اتجه المراد بعد التمانع، بوبکر قهستانی: فماذقت الا ماء جفنی مشرباً و مانلت الاّ لحم کفی مطعماً. من گویم: هو الشمس قدراً والملوک کواکب هو البحر جوداً و الکرام مذانب. پارسی: شاهی که رخش او را دولت بود دلیل شاهی که تیغ او را نصرت بوذ فسان اندر پی گمانش زه بگسلذ یقین وندر دم یقینش پر بفکند گمان. و باشد که این موازنه در دو بیت افتد. مثالش مراست: آنک مال خزاین گیتی نیست با جود دست او بسیار وآنک کشف سرایر گردون نیست در پیش طبع او دشوار. و ازین معنی در شعر خواجه مسعودسعد و شعر من بسیار یافته شود. (حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 14- 15)
تصرفی است در کلمه روسی اسپختر که در فرانسه انسپکتر و در انگلیسی اینسپکتر آمده، بمعنی مفتش، در جنگهای ایران و روسیه در زمان فتحعلیشاه سرداری روسی از اهل گرجستان بود که نام اصلی او ’تسیت سیانوف’ بوده که ایرانیان او را بلقب ’اشپختر’ یاد میکنند. مؤلف قصص العلماء آرد: ’وقتی فتحعلیشاه و سلطان روس در مقام مخاصمه برآمدند و اسپختر سردار روس بعضی ولایات سرحدی را گرفت و به هر شهری میرسید، خراب میکرد، فتحعلیشاه را اضطراب حاصل شد. میرزا محمد اخباری که در طهران اقامت داشت، نزد فتحعلیشاه رفت و گفت من سر اشپختر را چهل روزه برای تو به طهران حاضر مینمایم، مشروط به اینکه مذهب مجتهدین را منسوخ و متروک سازی و بن و بیخ مجتهدین را قلع و قمع نمائی و مذهب اخباری را رواج دهی. فتحعلی شاه قبول کرد. میرزا محمد یک اربعین بختم نشست و ترک حیوانی کرده و صورتی از موم درست نمود و در اثناء شمشیر به گردن آن صورت نواخت. چون روز چهلم شد، فتحعلیشاه بسلام عام نشست و سر اشپختر را همان روز به حضور آوردند. سلطان با امنای دولت مشاورت نمود، اعیان دولت متعرض شدند که مذهب مجتهدین مذهبی است که از زمان ائمۀ هدی (ع) الی الآن بوده و بر حقند و مذهب اخباری مذهب نادر و ضعیفی است، و زمان اول سلطنت قاجار است، مردمان را نمیتوان از مذهب برگردانید و این شاید مایۀ اختلال حال و دولت سلطان شود. علاوه بسا باشد که میرزا محمد از شما نقاری پیدا کند و با خصم شما ساختگی کند و با شما همین معامله نماید که با اشپختر روسی نمود، مصلحت آن است که به او خرجی داده و معذرت از او خواسته حکم بفرمائید به عتبات رفته در آنجاها سکنی نماید که وجود چنین کسی در پایتخت مصلحت دولت نیست و سلطان این رأی را پذیرفت’. رجوع به ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 4 ترجمه یاسمی صص 243- 244 شود. از اینجا جملۀ ’مگر سر اشپختر را آوردی’؟ مثل شده و در مورد کسی گفته میشود که مدعی است کاری بس صعب و عظیم انجام داده و پاداش درخور میخواهد و یا گویند ’سر اشپختر را آورده است’
تصرفی است در کلمه روسی اسپختر که در فرانسه انسپکتر و در انگلیسی اینسپکتر آمده، بمعنی مفتش، در جنگهای ایران و روسیه در زمان فتحعلیشاه سرداری روسی از اهل گرجستان بود که نام اصلی او ’تسیت سیانوف’ بوده که ایرانیان او را بلقب ’اشپختر’ یاد میکنند. مؤلف قصص العلماء آرد: ’وقتی فتحعلیشاه و سلطان روس در مقام مخاصمه برآمدند و اسپختر سردار روس بعضی ولایات سرحدی را گرفت و به هر شهری میرسید، خراب میکرد، فتحعلیشاه را اضطراب حاصل شد. میرزا محمد اخباری که در طهران اقامت داشت، نزد فتحعلیشاه رفت و گفت من سر اشپختر را چهل روزه برای تو به طهران حاضر مینمایم، مشروط به اینکه مذهب مجتهدین را منسوخ و متروک سازی و بن و بیخ مجتهدین را قلع و قمع نمائی و مذهب اخباری را رواج دهی. فتحعلی شاه قبول کرد. میرزا محمد یک اربعین بختم نشست و ترک حیوانی کرده و صورتی از موم درست نمود و در اثناء شمشیر به گردن آن صورت نواخت. چون روز چهلم شد، فتحعلیشاه بسلام عام نشست و سر اشپختر را همان روز به حضور آوردند. سلطان با امنای دولت مشاورت نمود، اعیان دولت متعرض شدند که مذهب مجتهدین مذهبی است که از زمان ائمۀ هدی (ع) الی الآن بوده و بر حقند و مذهب اخباری مذهب نادر و ضعیفی است، و زمان اول سلطنت قاجار است، مردمان را نمیتوان از مذهب برگردانید و این شاید مایۀ اختلال حال و دولت سلطان شود. علاوه بسا باشد که میرزا محمد از شما نقاری پیدا کند و با خصم شما ساختگی کند و با شما همین معامله نماید که با اشپختر روسی نمود، مصلحت آن است که به او خرجی داده و معذرت از او خواسته حکم بفرمائید به عتبات رفته در آنجاها سکنی نماید که وجود چنین کسی در پایتخت مصلحت دولت نیست و سلطان این رأی را پذیرفت’. رجوع به ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 4 ترجمه یاسمی صص 243- 244 شود. از اینجا جملۀ ’مگر سر اشپختر را آوردی’؟ مثل شده و در مورد کسی گفته میشود که مدعی است کاری بس صعب و عظیم انجام داده و پاداش درخور میخواهد و یا گویند ’سر اشپختر را آورده است’
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد