جدول جو
جدول جو

معنی تسکین - جستجوی لغت در جدول جو

تسکین
آرام کردن، آرامش دادن
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
فرهنگ فارسی عمید
تسکین
(اِ فِ)
بیارامانیدن. (تاج المصادر بیهقی). آرام دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون). ساکن و آرام قرار دادن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). با لفظ دادن و کردن مستعمل. (آنندراج). سکون و عدم حرکت. آسایش و راحت و آرامی. تسلا ودلنوازی و ملایمت. اطمینان و آسایش خاطر. (ناظم الاطباء) : برادر ما امیر محمد را... بر تخت ملک نشاندند... و اندر آن تسکین وقت دانستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73). امیر را تسکین پیدا آمد و آنجا عیدکرد و سخت بینوا عیدی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 643).
کندی مکن، بکن چو خردمندان
صفرای جهل را به خرد تسکین.
ناصرخسرو.
بر امیدی کز شکر سازد لبش تسکین جان
هم گلاب از دیده و هم ناردان افشانده اند.
خاقانی.
تیغ توتسکین ظلم، نزد تکین آب خورد
تیر تو طغرای فتح، پیش طغان مغتنم.
خاقانی.
از هیچ کسی به هیچ دردی
تسکین شفارسان ندیده ست.
خاقانی.
درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می سوخت و خرقه به خرقه همی دوخت و تسکین خاطر مسکین را همی گفت... (گلستان) ، پیوسته بر خر سریع و تیز سوار شدن، راست کردن نیزه را به آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، ساکن گردانیدن حرف. (از المنجد) ، اصطلاح اهل رمل بمعنی جای دادن هر شکل است به ترتیب مخصوص و تسکینات اشکال در علم رمل بسیار است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
تسکین
(تَ)
دهی است از دهستان طارم علیا که در بخش سیردان شهرستان زنجان و 36 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی مالرو طارم بالا به منجیل قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 264 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غله و پنبه است. شغل مردم آنجا زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تسکین
خفه کردن، آرام دادن کسی را، آسایش و راحت و آرامی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
فرهنگ لغت هوشیار
تسکین
((تَ))
آرام کردن، ساکن کردن
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
فرهنگ فارسی معین
تسکین
آرامش
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
فرهنگ واژه فارسی سره
تسکین
آرامش، التیام، تخفیف، تسلی، دلجویی، فروکش، آرامش بخشیدن، آرام کردن، تسلی بخشیدن، تسلی دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تسکین
ارتياحٌ
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به عربی
تسکین
Alleviation, Assuagement, Easement
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تسکین
soulagement, apaisement
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تسکین
sollievo
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تسکین
راحت , آرام , تسکین
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به اردو
تسکین
облегчение
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به روسی
تسکین
Linderung, Erleichterung
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به آلمانی
تسکین
полегшення , полегшення
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تسکین
ulga, ukojenie
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به لهستانی
تسکین
减轻 , 缓解
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به چینی
تسکین
تسکین، راضی کننده، رضایت، اشباع
دیکشنری اردو به فارسی
تسکین
উপশম , প্রশমিতি , প্রশান্তি
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به بنگالی
تسکین
alivio
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تسکین
kupunguza maumivu, utulivu, faraja
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تسکین
hafifletme, yatıştırma, rahatlama
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تسکین
완화 , 진정
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به کره ای
تسکین
緩和 , 緩和
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تسکین
הקלה , הקלה , רגיעה
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به عبری
تسکین
alívio
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تسکین
pengurangan, penenangan
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تسکین
การบรรเทา , การบรรเทา
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به تایلندی
تسکین
verlichting
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به هلندی
تسکین
उपशमन , राहत
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسمین
تصویر تسمین
فربه کردن پرواز ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کفش گرم خواستن، گرم کردن، گرمی خوردن گرم کردنبر گرمی چیزی افزودن، گرمی خوردن داروی گرم خوردن مقابل تبرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
نود (90)، نود (90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکیت
تصویر تسکیت
فرو نشاندن، خاموشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکیر
تصویر تسکیر
خبه کردن، چشم دیگری بستن
فرهنگ لغت هوشیار