جدول جو
جدول جو

معنی تسوشیما - جستجوی لغت در جدول جو

تسوشیما
مجمعالجزایری در مدخل جنوبی دریای ژاپن و جزء کشور ژاپن است که بین کشور کره و ژاپن واقع است و 38000 تن سکنه دارد، و در سال 1905 میلادی امیرال توگو یکی از فرماندهان نیروی دریایی ژاپن نیروی دریایی روسیه را در سواحل این مجمعالجزایر منهدم ساخت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ)
شهری است در ژاپن که 97000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
به چرا گذاشتن ستوران. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رها کردن اسبان را به چرا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رها کردن ستوران و راندن آنها را به چراگاه. (از متن اللغه). گسیل کردن گله. (ازاقرب الموارد). گسیل کردن و رها کردن گله به چرا. (از المنجد) ، با نشان کردن ایشان (ستوران). (تاج المصادر بیهقی). نشان کردن. (زوزنی) (آنندراج). نشان و علامت گذاشتن اسب را. علامت گذاشتن اسب را (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). علامت گذاشتن اسب را به چیزی که بدان شناخته شود. (از متن اللغه) ، داغ کردن. (زوزنی). داغ کردن ستوران. (دهار) ، غارت کردن بر قومی. (تاج المصادر بیهقی). غارت کردن بر قوم و تباهی رسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غارت کردن. (آنندراج). غارت کرن بر قوم و حیرت افکندن در آنان. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سوم علی القوم، اغار علیهم و عاث فیهم. (متن اللغه) ، تکلیف کاری دادن کسی را. و دادن و بر سر خود گذاشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکلیف کردن کاری را بر کسی یا واگذاشتن آنرا بدو. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) ، گذاشتن کسی را: سوم فلاناً، گذاشت آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گذاشتن و رها کردن کسی را بدانچه خواهد کند: سوم فلاناً، خلاه و سومه لما یریده . (از اقرب الموارد) (از المنجد). و من امثالهم: ’عبد و سوم’، ای خلی و ما یرید یقولونه فی اللئیم اذا اطلقت یده. (المنجد) ، حاکم کردن کسی را در مال خود. (تاج المصادر بیهقی). حاکم گذاشتن کسی را درمال خود تا هرچه باید کند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). حاکم کردن کسی را بر مال خود. (ازمتن اللغه). حاکم گردانیدن کسی را بر دارایی خود و روان کردن او را بر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سومه فی مایملکه، حکمه و صرفه. (المنجد) ، نیکو گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، حلقۀ رویین قراردادن بر درع. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَقْ قُ)
مبالغۀ وشم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وشم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خال کوبیدن. کبودی زدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، گیاه برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توشیمات
تصویر توشیمات
جمع توشیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیم
تصویر توشیم
خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیم
تصویر توشیم
((تُ))
خال کوبیدن
فرهنگ فارسی معین