جدول جو
جدول جو

معنی تسنی - جستجوی لغت در جدول جو

تسنی
(اِ)
بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). از حال بگشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برگردیدن و متغیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصل آن تسنن و یکی از نونها به یاء بدل شده است. مثل تغضی از تغضض. (منتهی الارب). تغیر. (متن اللغه) (المنجد). تغیّرو فی الاساس ’ولم یتسن لم تغیّره السنون’. (اقرب الموارد) ، آسانی و نرمی کردن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسهﱡل و تیسر شخص در کار خود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن کسی در کار خود. (از متن اللغه) ، افسون کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خوشنودکردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راضی کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تسنی چیزی، تیسر آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تسنی
برگشتن، دگر شدن، نرمکاری، افسون کردن
تصویری از تسنی
تصویر تسنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسنی
تصویر حسنی
(دخترانه)
نیک، پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسنیم
تصویر تسنیم
(دخترانه)
نام چشمه ای در بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسنیم
تصویر تسنیم
پر کردن ظرف، بلند کردن و بالا آوردن چیزی، برآمدن بر چیزی، چشمه ای در بهشت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
چوب فرا دیوار گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). چوب به دیوار اندر وانهادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). چوب را زیر دیوار گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استوار کردن و راست کردن چیزی را: سندالشی ٔ وثقه و دعمه . (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سند بودن کسی را (از متن اللغه) ، پوشانیدن چادر سند را به کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوشیدن سند. (از متن اللغه) (از المنجد). پوشیدن سند که آن نوعی برد است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
واگشادن و آسان کردن. (تاج المصادر بیهقی). آسان کردن چیزی را و بگشادن گره و مانند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان کردن و گشادن چیزی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). سهل و آسان گردانیدن کاری. (از المنجد) ، برنشستن و برآمدن چیزی را. (از متن اللغه) ، خوشنودگردانیدن کسی را. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز و روشن و تابان کردن کارد و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تیزکردن کارد و جز آن با سنگساب. (از متن اللغه). تیزکردن و صیقلی دادن کارد را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، آراستن و نیکوکردن سخن را، راست کردن نیزه را به سوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، سنان گذاشتن نیزه را. (از متن اللغه) (از المنجد)، تسویک دندانها. (از متن اللغه) (از المنجد)، رستن دندانهای بدنه (شتر یا گاو قربانی که بمکه فرستند) . (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چشمه ای است در بهشت. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از زمخشری). آبی است در بهشت که بالای غرفه ها روان است، یا چشمه ای است که بالای اهل جنت برآمده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چشمه ای است در بهشت که آب آن از بلندی فرو ریزد. (از متن اللغه). آبی است در بهشت. (ازمتن اللغه) (از المنجد) : و مزاجه من تسنیم عیناً یشرب بها المقربون. (قرآن 83 / 27 و 28).
شفای تب زدگان بود شربتش گویی
که برد شربتش از سلسبیل و از تسنیم.
سوزنی.
بشارتی برساند به گوش مجلسیان
ز خمر و حور و قصور و ز کوثر و تسنیم.
سوزنی.
قربه ای پرکن ز تسنیم ضمیر
روح را با آن به سقایی فرست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزرگ کوهان کردن گیاه، شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پرکردن آوند را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرکردن ظرف. (آنندراج). پرکردن ظرف چنانکه از سر آن بگذرد و مانند کوهان برآمده گردد. (از متن اللغه). پرکردن آوند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پرکردن کیل چنانکه سنامی بر فوق آن درست شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن چیزی را: سنم الشی ٔ، رفعه . (از متن اللغه) ، چیزی برسان خرپشته کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرپشته کردن قبر را، خلاف تسطیح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جستن چیزی را و خواهانی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواستن چیزی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زیره در دیگ افکندن. (تاج المصادر بیهقی). دیگ افزار در دیگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسمی
تصویر تسمی
نام نهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوی
تصویر تسوی
برابرشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنن
تصویر تسنن
پیرو سنت بودن، متقابل تشیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنح
تصویر تسنح
باز کاویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلی
تصویر تسلی
دلخوش، آسوده، خشنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدی
تصویر تسدی
زیر خزی خزیدن زیر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنی
تصویر تعنی
رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
سراییدن، سرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخی
تصویر تسخی
سخاوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنی
تصویر حسنی
زن نیکو، زن نیک تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسری
تصویر تسری
همه گیری فراگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسقی
تصویر تسقی
سیر آبی فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطنی
تصویر تطنی
گمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرودش پستیدن، نزدیک شدن -1 نزدیک آمدن، پایین آمدن پست شدن، نزدیکی، پستی، جمع تدنیات. پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنی
تصویر ترنی
چشم دوزی چشم ناگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
خمیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
برتر بلندتر سنی تر ارفع عالیتر بلندتر اعلی، روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنیم
تصویر تسنیم
خر پشته کردن: تسنیم قبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنیه
تصویر تسنیه
گره گشایی: آسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنیم
تصویر تسنیم
((تَ))
پر کردن ظرف، نام چشمه ای در بهشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلی
تصویر تسلی
دل آرامی
فرهنگ واژه فارسی سره