جدول جو
جدول جو

معنی تسع - جستجوی لغت در جدول جو

تسع
نه، عدد بعد از هشت، هشت به علاوۀ یک، عدد «۹»
تصویری از تسع
تصویر تسع
فرهنگ فارسی عمید
تسع
(تِ)
تسع نسوه، نه زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). این کلمه همیشه در مؤنث استعمال میشود. (ناظم الاطباء) .تسعه برای معدود مذکر و تسع برای معدود مؤنث است چنانکه گویند تسعه اقلام و تسع صحائف و همچنین است در مرکب چنانکه گویند تسعه عشر رجلا و تسع عشره امراهً. ج، تسعات. (از اقرب الموارد). و رجوع به تسعه شود.
- آباء تسع، نه فلک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تسع آیات، یعنی نه آیات: یکی عصادوم قحط سیم دریا چهارم ملخ پنجم شپش ششم خون هفتم ید بیضا هشتم غوکان نهم طوفان و شاعری همه را به نظم آورده:
عصا سنه بحر جراد و قمل
دم و ید بعدالضفادع طوفان.
(منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- تسعمأته، (ت ع م ء ت ن) نهصد. (ناظم الاطباء).
و رجوع به تب در همین لغت نامه شود، مدت تشنگی شتران. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظم ءٌ من اظماء الابل و هو ان لاترد الی تسعه ایام. (از اقرب الموارد). (تسع و مسع از اسماء شمال است). (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تسع
(تُ سَ)
سه شب از ماه، شب هفتم و هشتم و نهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تسع
(تُ)
نه یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج، اتساع. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تسع
(اِ غِ)
نه بکردن. (تاج المصادر بیهقی). نه گردانیدن ایشان را به اینکه خود نهم ایشان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با خود، آنها را نه گردانیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نهم شدن. (زوزنی) (آنندراج). نهم ایشان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعنی نه برابر کردن آورده است. رجوع به همین کتاب ج 1 ص 147 شود، نه یک بستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نه یک گرفتن از اموال کسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تسع
نه یک چیزی، یک نهم
تصویری از تسع
تصویر تسع
فرهنگ لغت هوشیار
تسع
((تِ))
عدد نه
تصویری از تسع
تصویر تسع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متسع
تصویر متسع
گشاد، با وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسعه
تصویر تسعه
نه، عدد «۹»
فرهنگ فارسی عمید
(اِ غِ)
پر شدن از فربهی یا نیک فربه گردیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
آنچه بسازد عدد نه را. (از ناظم الاطباء) ، کسی که خداوند شترانی باشد که نه روز یک نوبت آب خورند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ سَ)
جای فراخ و گشاد و جزء فراختر و گشادتر. (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح هندسه) در نزد مهندسین عبارت است از سطحی که محاط به نه ضلع متساوی باشد و اگر این اضلاع باهم برابر و مساوی نباشند آن سطح را نه ضلعی گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 168) ، در علم جفر و نزد اهل تکسیر وفقی را گویند که بر هشتاد و یک خانه مشتمل باشد و آن را مربع نه در نه خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 168) ، در اصطلاحات شعری، مسمطی را گویند که هر بندش دارای نه مصراع باشد. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مسمط شود
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ سِ)
از ’وس ع’، فراخ شونده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فراخ و پهن و عریض و گشاد و پهن شده. (ناظم الاطباء) : طارمی دیدمرتفع و رواقی متسع برکشیده. (سندبادنامه ص 179).
حق تعالی وحی کردش در زمان
مهلتش ده متسع، مهراس از آن.
مثنوی.
ملک... فرمود تا مصارعت کنند مقامی متسع ترتیب کردند و ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم حاضر شدند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(تِ عَ)
بمعنی نه که عدد معروف است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مذکر تسع. (متن اللغه). این کلمه همیشه درمذکر استعمال می شود و تسعه رجال، یعنی نه مرد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تسع در همین لغت نامه شود.
- تسعه عشر، در مذکر استعمال می شود یعنی پانزده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اتقاد. رجوع به همین کلمه شود، مشتعل شدن هیزم. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برانگیخته شدن جنگ. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
گیاه سعدان جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) ، ضد تشؤم. (المنجد). و رجوع به تشؤم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
دراز شدن مانند رشته از آب لزج و نحو آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کشیده و دراز شدن. (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترع
تصویر ترع
شتابنده به بدی و خشم، پر و مملو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکع
تصویر تسکع
سر گشتگی، پیشینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسع
تصویر دسع
راندن، هراشیدن (هراش قی)، پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرع
تصویر تسرع
مبادرت کردن، شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای است انگلیسی که در زبان فارسی متداول شده و بمعنی امتحان و آزمایش است و در مورد استعدادهای طبیعی و اکتسابی افراد بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسیع
تصویر تسیع
یک نهم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
وزنی است معادل وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانروز یک ساعت، یک حصه از 24 حصه چوب گز خیاطان، یک حصه از 24 حصه سیر بقالان (در قدیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسع
تصویر خسع
دور کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمع
تصویر تسمع
گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فراخنای فرا خیده فراخ شونده، دراز شونده کش آینده جای فراخ. فراخ شونده، فراخ گشاد، طولانی: حق تعالی وحی کردش در زمان مهلتش ده متسع مهراس ازان. (مثنوی) (شعر) مسمطی که هر بندش دارای نن مصراع باشد، سطحی که نه ضلع متساوی آنرا احاطه کند. توضیح اگر اضلاع متساوی نباشند آنرا ذوتسعه اضلاع گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعر
تصویر تسعر
برافروختگی آتش، نرخ یابی نرخ داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعن
تصویر تسعن
بیش فربهی گندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعه
تصویر تسعه
نه، نه نرینه نه مرد نه (9)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسع
تصویر متسع
((مُ تَ سِّ))
مسمطی که هر بندش دارای نه مصراع باشد، سطحی که نه ضلع متساوی آن را احاطه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متسع
تصویر متسع
((مُ تَّ س))
وسیع، گشاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تست
تصویر تست
آزمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسو
تصویر تسو
ساعت
فرهنگ واژه فارسی سره
طولانی، دراز، فراخ، گشاد، وسیع، گسترده
فرهنگ واژه مترادف متضاد