جدول جو
جدول جو

معنی تسخئه - جستجوی لغت در جدول جو

تسخئه
(اِ)
قرار دادن مخرجی از برای آتش در زیر دیگ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به سخ ء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ قِ)
تباه کردن چیزی را. (از المنجد) ، عیب کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). عیب کردن و توبیخ کردن کسی را. (از المنجد) : ان اساءت فسوّی ٔ علی ّ، ای ان فعلت سؤاً فوبخنی علیه. (اقرب الموارد). و رجوع به تسوی ٔ و تسویه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
بسیار اولاد گردیدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بیضه نهادن ملخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). بیضه نهادن ملخ و ماهی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا