جدول جو
جدول جو

معنی تسآل - جستجوی لغت در جدول جو

تسآل
(اِ)
سأل سوءالاً و مسألهو سآله و سأله و تسآلا. خواستن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : قال مؤلف الکتاب ولقد طال تطوافی و کثر تسآلی عن العسکریین. (معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 126). و رجوع به سؤال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسهل
تصویر تسهل
آسان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسفل
تصویر تسفل
فرود آمدن، به نشیب درآمدن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فِ)
خوردن آب باقیمانده را یا برگرفتن آنرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نوشیدن آب قلیل. (از المنجد) ، ستیهیدن در نوشیدن نبیذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پافشاری کردن در نوشیدن شراب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
از میان گروهی بدرآمدن. (تاج المصادر بیهقی). بیرون آمدن از میان گروهی. (زوزنی). پنهان بیرون آمدن از میان چیزی یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آهستگی و استخفاء از میان ازدحام یا تنگنا بیرون آمدن. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد). از میان مردم بیرون آمدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، در پسها پنهان شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، اضطراب. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی). آسان و نرم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان شدن کار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) : ما تسهل لی ان افعله . (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
استرخای آن قسمت از شکم که در زیر ناف است. (از متن اللغه). رجوع به تسون شود
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را سیم آهنی معنی کرده است. رجوع به همین کتاب ج 1 ص 146 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به زیر فرو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرو شدن و پست گردیدن و به نشیب آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تصوب. (متن اللغه) (اقرب الموارد). تنزل. (المنجد). به نشیب آمدن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسفل
تصویر تسفل
به نشیت در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسال
تصویر تسال
یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسهل
تصویر تسهل
آسان شدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفل
تصویر تسفل
((تَ سَ فُّ))
فرود آمدن، پست شدن
فرهنگ فارسی معین
بخشی از پوست خشک شده ی بدن
فرهنگ گویش مازندرانی