- تزیغ
- خود آرایی در زنان
معنی تزیغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نفرت وکینه، دل سردی
زینت یافتن
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
زدو دیدن، پراکنیدن
فزونی نرخ، سخن ساختن، بیش گویی بسیار گویی پر چانگی
خود فریبی گول نمایی
نشتر زدن و حجامتگر و بیطار
شوریده شدن کار بر وی
آراسته شدن، زینت یافتن
میل کردن، کند شدن بینائی، برگردیدن حصیرو بوریا، نوعی فرش و بساط را گویند
کارد تیز باشد و شمشیر، چاقو
برگردیدن از حق، انحراف از راه راست، میل از حق به باطل، میل کردن به سوی پستی، شک و ریب
آلتی فلزی، با لبۀ بسیار تیز که با آن مو می تراشند، استره، هر آلت تیز و برنده، شمشیر، در علم زیست شناسی خار، بلندی و تیزی سر کوه، برای مثال چون ز کوه آن طلسم ها برداشت / تیغ ها را به «تیغ» کوه گذاشت (نظامی۴ - ۶۶۳) ،
کنایه از شعاع، تابش مثلاً تیغ آفتاب، استخوان های باریک و نوک تیز برخی ماهی های خوراکی
کنایه از شعاع، تابش مثلاً تیغ آفتاب، استخوان های باریک و نوک تیز برخی ماهی های خوراکی
شمشیر، هر چیز برنده، خار، بلندی کوه، شعاع آفتاب
تیغ کسی بریدن: کنایه از کارآیی داشتن، قدرت داشتن
تیغ کسی بریدن: کنایه از کارآیی داشتن، قدرت داشتن
حصیر، بوریا
حصیر، بوریا، زیلو، برای مثال ای دریغ از آبروی من دریغ / تا زمانه کرد پامالم چو زیغ (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)