جدول جو
جدول جو

معنی تزهکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

تزهکاردن
تیز کردن لبه و تیغه ی چاقو و هر چیز برنده ی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
برای کسی جا در نظر گرفتن، در دل کسی جا گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در را بستن و قفل کردن در
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: غمگین در گوشه ای نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگ نمایی کردن، پروراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
اندازه گیری پارچه یا هر طول دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
متر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آغشته کردن، مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لازدن، بندانداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
کردن، انجام دادن، ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی