جدول جو
جدول جو

معنی تزهلج - جستجوی لغت در جدول جو

تزهلج
(اِ)
درگذشتن نیزه و راست شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
سپید شدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). سفید شدن جامه. (از اقرب الموارد) ، صاف و روشن گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فربه گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه گشتن حیوان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
بلغزیدن پای. (تاج المصادر بیهقی). لغزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزلق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) : تزلج السهم عن القوس، یعنی تیر از کمان لغزید و گذشت. (از اقرب الموارد) ، ایستادن و اصرار کردن بر شرب نبید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح در نوشیدن شراب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا