کم دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ذیل اقرب الموارد نویسد: عطاء مزنج کمعظم، اندک. و در تاج آرد: کسی از ائمۀ لغت این کلمه را ننوشته و ظاهراً تحریف مزلج است. (ذیل اقرب الموارد)
کم دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ذیل اقرب الموارد نویسد: عطاء مزنج کمعظم، اندک. و در تاج آرد: کسی از ائمۀ لغت این کلمه را ننوشته و ظاهراً تحریف مزلج است. (ذیل اقرب الموارد)
برداشتن بزغاله سر خود را وقت شیر مکیدن، از گرفتگی گلو یا خشکی حلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، درآویختن کنه در آنچه مورد علاقۀ اوست. (از متن اللغه)
برداشتن بزغاله سر خود را وقت شیر مکیدن، از گرفتگی گلو یا خشکی حلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، درآویختن کنه در آنچه مورد علاقۀ اوست. (از متن اللغه)
بر عیال خود در نفقه تنگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنگ گرفتن بر عیال خود بر اثر بخل یا فقر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زناق بستن در زیر حنک اسب، استر را به پای بند بستن. (از المنجد)
بر عیال خود در نفقه تنگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنگ گرفتن بر عیال خود بر اثر بخل یا فقر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زناق بستن در زیر حنک اسب، استر را به پای بند بستن. (از المنجد)
به زنا منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). به زنا منسوب کردن و زانی خواندن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کار بر کسی تنگ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). و رجوع به تزنئه در همین لغت نامه شود
به زنا منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). به زنا منسوب کردن و زانی خواندن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کار بر کسی تنگ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). و رجوع به تزنئه در همین لغت نامه شود