جدول جو
جدول جو

معنی تزنتر - جستجوی لغت در جدول جو

تزنتر
(اِ سِ)
خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبختر. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تزنتر
خرامیدن
تصویری از تزنتر
تصویر تزنتر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ زَ تِ)
خرامنده. (آنندراج). خرامنده و متبختر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنتر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
تکبر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تزبتر علیهم تکبر. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ دَ)
مرغکی است که او رابه عربی صعوه گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ترند و تژ و صعوه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
از زنگار کلمه فارسی. زنگار گرفتن. زنگ زدن. زنگاری شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اذا رش علیه الخل تزنجر. (ابن البیطار ج 1 ص 145 شش سطر بآخر مانده). و هو (ای النحاس) یتزنجربالخل و الروسختج المحرق منه بالایقال اوفی اتون الزجاج. (الجماهر فی الجواهر للبیرونی یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
تکبر نمودن و گردنکشی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، روی ترش نمودن. تقطیب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
باریک و کوفته گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باریک شدن چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زنار پوشیدن - از لغات مولده است - (از متن اللغه). زنار برمیان بستن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزبتر
تصویر تزبتر
تکبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزنبر
تصویر تزنبر
تکبر نمودن و گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار