جدول جو
جدول جو

معنی تزنئه - جستجوی لغت در جدول جو

تزنئه(اِ سِ)
تنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تزنیه شود
لغت نامه دهخدا
تزنئه
تنگ گردانیدن
تصویری از تزنئه
تصویر تزنئه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ دِ)
خضاب کردن به حنا. (تاج المصادر بیهقی). رنگ کردن چیزی را به حنا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رنگ کردن چیزی را به حنا و خضاب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به تحنؤ و تحنی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
تهنیه. تهنی ٔ. رجوع به تهنیه و تهنی ٔ و تهنیت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
به زنا منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). به زنا منسوب کردن و زانی خواندن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کار بر کسی تنگ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). و رجوع به تزنئه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت سرخ گردانیدن، ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزنیه
تصویر تزنیه
به زنا منسوب کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار