لغزیدن ازچیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). در منتهی الارب و ناظم الاطباء این کلمه به تصحیف تزلجب آمده است. رجوع به تزلجب شود
لغزیدن ازچیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). در منتهی الارب و ناظم الاطباء این کلمه به تصحیف تزلجب آمده است. رجوع به تزلجب شود
دنبۀ برشته شده را گویند که بر روی آشهای آرد ریزند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فخرالدین منوچهر در صفت لاخشه که نوعی از آش آرد است گوید: از چشمۀ ماهتاب کن صحن وز قرصۀ آفتاب نه خوان. دوغش خوش و روغنش مروق سیر اندک و تزلبش فراوان. (فرهنگ جهانگیری). ظاهراً ترلب مصحف این کلمه است و رجوع به ترلب در همین لغت نامه شود
دنبۀ برشته شده را گویند که بر روی آشهای آرد ریزند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فخرالدین منوچهر در صفت لاخشه که نوعی از آش آرد است گوید: از چشمۀ ماهتاب کن صحن وز قرصۀ آفتاب نه خوان. دوغش خوش و روغنش مروق سیر اندک و تزلبش فراوان. (فرهنگ جهانگیری). ظاهراً ترلب مصحف این کلمه است و رجوع به ترلب در همین لغت نامه شود