قطع کردن کمیز بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطع کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : زرمه الدهر، ای قطع عنه الخیر. (المنجد) ، قطع کردن اشک و سخن و جز آن بر کسی، بخیل نمودن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نسبت دادن کسی را به بخل. (از متن اللغه)
قطع کردن کمیز بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطع کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : زرمه ُالدهر، ای قطع عنه ُالخیر. (المنجد) ، قطع کردن اشک و سخن و جز آن بر کسی، بخیل نمودن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نسبت دادن کسی را به بخل. (از متن اللغه)