جدول جو
جدول جو

معنی تزدغ - جستجوی لغت در جدول جو

تزدغ(اِ)
نازبالش گرفتن و نازبالش خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مخده را زیر صدغ گذاشتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزده
تصویر تزده
مزد آرد کردن گندم، اجرت ساختن آسیا یا تیز کردن آسیا
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خود را آراستن زن. (منتهی الارب) (آنندراج). خود را آرایش کردن زن. (ناظم الاطباء). تبرج و تزین. (متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) ، تلبس. (اقرب الموارد) ، تمایل دندان: تزیغت اسنانه ، تمایلت. (متن اللغه). رجوع به تزایغ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کفته گردیدن پای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکافته شدن پای کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). صواب آن است که با عین مهمله باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). افضل آن است که تزلع باشد. (از المنجد). و رجوع به تزلع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
مطلق اجرت را گویند عموماً. (برهان). مزد. (فرهنگ جهانگیری). تزده و اجرت. (ناظم الاطباء). عموماً اجرت را گویند. (انجمن آرا). مزد مطلق. (فرهنگ رشیدی) ، اجرت راست کردن آسیا خصوصاً. (برهان) (از ناظم الاطباء). مزد راست کردن آسیا، لکن به رای مهمله نیز گذشت. (فرهنگ رشیدی). خصوصاً اجرت راست کردن آسیا و در نسخۀ سروری به زای فارسی است و به رای مهمله غلط است. (انجمن آرا). طسق. برکه. (السامی فی الاسامی) تژده. و رجوع به تژده شود، قبالۀ خانه و باغ و امثال آنرا نیز گفته اند. (برهان). تژده و قبالۀ خانه و باغ و مانند آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
نازبالش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصدغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مخده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ)
ملخ سیاه. (ناظم الاطباء). صراراللیل. جزد. (زمخشری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چوب تاغ را گویند و آن هیزمی است که آتش آن بسیار بماند و بضم اول هم بنظر آمده است. (برهان) (آنندراج). در برهان بمعنی چوب تاغ آورده (انجمن آرا). هیزم را گویند. (اوبهی). چوب تاغ که آتشش مدتی میماند. (ناظم الاطباء). رجوع به تاغ و تاق در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزیغ
تصویر تزیغ
خود آرایی در زنان
فرهنگ لغت هوشیار