سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، قندس، سقلاب، بیدست، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سَگ لاب، قُندُس، سَقلاب، بیدَست، سَمورِ آبی، بیدَستَر، بادَستَر، ویدَستَر
مقابل کند، توام با شتاب، سریع، شدید، قوی مثلاً آفتاب تند، دارای سرازیری بسیار، کنایه از دارای رنگ چشم گیر مثلاً قرمز تند، کنایه از زشت، ناخوشایند، برای مثال فرخزاد بفزود گفتار تند / دل مردم پرخرد کرد کند (فردوسی - ۸/۶۴) کنایه از خشمگین، دارای طعم سوزنده مانند فلفل و خردل، باشتاب، کنایه از توام با خشم، کنایه از چست، چالاک، سریع السیر، تیز، برنده، کنایه از بدخو، کنایه از بی باک، کنایه از ستیزه جو، برای مثال چو گشتند هر دو بر آن رای کند / سپهبد برآمد به بالای تند (فردوسی - ۵/۳۹۷) تند رفتن: با سرعت و شتاب راه رفتن تند و تیز: چست، چالاک، چابک، هرچه که طعمش تند و سوزنده باشد، تندمزه
مقابلِ کُند، توام با شتاب، سریع، شدید، قوی مثلاً آفتاب تند، دارای سرازیری بسیار، کنایه از دارای رنگ چشم گیر مثلاً قرمز تند، کنایه از زشت، ناخوشایند، برای مِثال فرخزاد بفزود گفتار تند / دل مردم پرخِرد کرد کند (فردوسی - ۸/۶۴) کنایه از خشمگین، دارای طعم سوزنده مانند فلفل و خردل، باشتاب، کنایه از توام با خشم، کنایه از چست، چالاک، سریع السیر، تیز، بُرنده، کنایه از بدخو، کنایه از بی باک، کنایه از ستیزه جو، برای مِثال چو گشتند هر دو بر آن رای کند / سپهبد برآمد به بالای تند (فردوسی - ۵/۳۹۷) تند رفتن: با سرعت و شتاب راه رفتن تند و تیز: چست، چالاک، چابک، هرچه که طعمش تند و سوزنده باشد، تندمزه
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
کُرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گُلغَر، پَت، تِبِت، بُزَشم، بُزوَشم، بُزوَش، تَفتیک
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، زانه، زلّه
جیرجیرَک، زَنجَرِه، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرَک، جَرواسَک، چَزد، زانِه، زَلِّه
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، جزد، زانه، زلّه
جیرجیرَک، زَنجَرِه، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرَک، جَرواسَک، جَزد، زانِه، زَلِّه
مطلق اجرت را گویند عموماً. (برهان). مزد. (فرهنگ جهانگیری). تزده و اجرت. (ناظم الاطباء). عموماً اجرت را گویند. (انجمن آرا). مزد مطلق. (فرهنگ رشیدی) ، اجرت راست کردن آسیا خصوصاً. (برهان) (از ناظم الاطباء). مزد راست کردن آسیا، لکن به رای مهمله نیز گذشت. (فرهنگ رشیدی). خصوصاً اجرت راست کردن آسیا و در نسخۀ سروری به زای فارسی است و به رای مهمله غلط است. (انجمن آرا). طسق. برکه. (السامی فی الاسامی) تژده. و رجوع به تژده شود، قبالۀ خانه و باغ و امثال آنرا نیز گفته اند. (برهان). تژده و قبالۀ خانه و باغ و مانند آن. (ناظم الاطباء)
مطلق اجرت را گویند عموماً. (برهان). مزد. (فرهنگ جهانگیری). تزده و اجرت. (ناظم الاطباء). عموماً اجرت را گویند. (انجمن آرا). مزد مطلق. (فرهنگ رشیدی) ، اجرت راست کردن آسیا خصوصاً. (برهان) (از ناظم الاطباء). مزد راست کردن آسیا، لکن به رای مهمله نیز گذشت. (فرهنگ رشیدی). خصوصاً اجرت راست کردن آسیا و در نسخۀ سروری به زای فارسی است و به رای مهمله غلط است. (انجمن آرا). طسق. بُرکَه. (السامی فی الاسامی) تژده. و رجوع به تژده شود، قبالۀ خانه و باغ و امثال آنرا نیز گفته اند. (برهان). تژده و قبالۀ خانه و باغ و مانند آن. (ناظم الاطباء)
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون