جدول جو
جدول جو

معنی تزخور - جستجوی لغت در جدول جو

تزخور
(اِ)
فخر کردن مرد به چیزی که دارد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد) ، تکبر. توعد. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ دِ)
یکدیگر را زیارت کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برگشتن از چیزی و مایل شدن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). میل کردن و انحراف نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پر شدن دریا از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پر شدن و بالا آمدن آب دریا و رودخانه. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
دروغ گفتن. (از متن اللغه) (از المنجد) ، تزویر. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) : تزوّرالشی ٔ، زوّره لنفسه. (اقرب الموارد) (المنجد). تزور الکلام، زوره لنفسه. (متن اللغه) :
ابلغ امیرالمؤمنین رساله
تزورتها من محکمات الرسائل.
(اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ هَُ)
بسیار شدن آب دریا و رود چنانکه از اطراف پراکنده شود، و این معنی از صحاح است. (از کنزاللغه). بسیار شدن آب دریا. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233) ، جوشیدن دیگ. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233). رجوع به زخر شود، موج برآوردن آب. (کنزاللغه). رجوع به زخر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزاور
تصویر تزاور
یکدیگر را زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پر کوهگی دریا، پر آبی رودبار، پر کردن، چوش آمدن دیگ، گوالیدن گیاه، شکوفه بر آوردن گیاه، زیب دادن روییده به هم پیچیده گیاه
فرهنگ لغت هوشیار