جدول جو
جدول جو

معنی تزخف - جستجوی لغت در جدول جو

تزخف(اِ)
نیکو و آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تزخف
نیکو وآراسته شدن
تصویری از تزخف
تصویر تزخف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ ءُ)
فخر کردن و تکبر نمودن. و همچنین است، زخیف و ازخاف. مزخف، مرد متکبر. (منتهی الارب). نازیدن و گردنکشی کردن. مصدر دیگر آن زخیف و وصف از آن زاخف ومزخف می آید. (از القطر المحیط) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ زُ)
ریچالی باشد که از کشک سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به معنی تری و تازگی هم گفته اند، نعمت و آسایش را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باین معنی ظاهراً مصحف ترف عربی بمعنی ناز ونعمت و به ناز زیستن است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ خِ)
مرد متکبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شتاب ربودن چیزی را و فروخوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروخوردن چیزی را. (از اقرب الموارد). بلعیدن لقمه را. (از المنجد) ، ربودن گوی بدست از هوا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به شتاب ربودن چیزی را. (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ربودن گوی را به چوگان. (از اقرب الموارد). قال ابوسفیان لبنی امیه:تزقفوها تزقف الکره، یعنی الخلافه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
فراپیش شدن. (تاج المصادر بیهقی). پیش درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقدم. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد) ، تقرب. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) ، متفرق شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
خشمگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روبرو گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روی برگردانیدن و اعراض کردن از کسی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناروان شدن درهم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ردی و ناسره گردیدن. (از اقرب الموارد) : ثبت ولاتبغ ماتزیف. (حریری از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). به تکلف رفتن بسوی کسی یا عام است. (منتهی الارب). به تکلف رفتن بسوی کسی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با سرین خرامیدن کودک بر زمین پیش از آنکه راه رود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پر شدن دریا از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پر شدن و بالا آمدن آب دریا و رودخانه. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسیار گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به تکلف فصاحت نمودن، به انگشتان از کسی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به انگشتان خود چیزی را از کسی گرفتن بمانند شاهین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزلف
تصویر تزلف
پیش در آمدن، پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزنف
تصویر تزنف
خشمگین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزهف
تصویر تزهف
اعراض کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخف
تصویر زخف
خود فروشی خودپسندی، آراستن به دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزخیف
تصویر تزخیف
بسیار گفتن
فرهنگ لغت هوشیار