جدول جو
جدول جو

معنی تزجی - جستجوی لغت در جدول جو

تزجی(اِ دِ)
به اندکی روزگار گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بس کردن و اکتفا نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به چیزی بس کردن. (آنندراج). بچیزی اکتفا کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تزج من دنیاک بالبلاغ، ای اکتف منها ببلغهالعیش. (عدی بن رقاع از اقرب الموارد). کار او بدان رسید که به خفارت کاروانها و تجار باز ایستاد و از جعالات ایشان تزجی میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 314). و شوهرزن را میکشت و میجوشانید و با اجزا و اعضای او تزجی و تغذی میکرد و مردم را از شوارع درمی ربودند و میکشتند و میخوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 327)
لغت نامه دهخدا
تزجی
بس کردن
تصویری از تزجی
تصویر تزجی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهجی
تصویر تهجی
حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن، هجی کردن، نکوهش کردن، هجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزجیه
تصویر تزجیه
به نرمی دفع کردن و گذراندن، روزگار گذرانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
امیدوار شدن، امید داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دِ)
روزگار گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). به نرمی راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کیف تزجی الایام، ای کیف تدفعها. (اقرب الموارد) : اگر رغبتی هست تا ساعتی بمناولت آن تزجیه روزگار کنیم. (مرزبان نامه ص 84). رکن الدین چون دید که در دست بجز خسران نخواهد داشت و در این مدت که به سوف و لعل تزجیه وقت میکرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
باریک کردن ابرو. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دراز و باریک گردانیدن ابرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : نقر خشبه ثم زجج موضع النقر. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَجْ جی)
بس کننده به چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). راضی به چیز اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزجی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزکی
تصویر تزکی
صدقه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
در تازی نیامده: لیزی چسبناکی لزج بودن چسبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
بخش شدن لختش (لخت جز) قسمت شدن بهره شدن: غیر قابل تجزی، جمع تجزیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدجی
تصویر تدجی
شبتاری
فرهنگ لغت هوشیار
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجی
تصویر تحجی
زمزمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجیح
تصویر تزجیح
باریک کردن ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجیه
تصویر تزجیه
روزگار گذرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزری
تصویر تزری
عتاب کردن و عیب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجیه
تصویر تزجیه
((تَ یِ))
روزگار گذرانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
((تَ رَ جِّ))
امید داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجزی
تصویر تجزی
((تَ جَ زّ))
قسمت شدن، بهره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
Sliminess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
끈적임
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
kelengketan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
चिपचिपापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
Schleimigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
slijmerigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
липкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
слизкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
lepkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
דְבִיקוּת
دیکشنری فارسی به عبری