جدول جو
جدول جو

معنی تریدی - جستجوی لغت در جدول جو

تریدی
(تَ)
منسوب به ترید عمرو بن محمد (در همه نسخ قاموس چنین است). وی شاعر بود و آنچه بیشتر به گمان من رسد وی تزیدی است منسوب به شهری در یمن که در آنجا پارچه های راه راه می بافند. و شاعر منسوب به ترید عمرو بن مالک گوینده این شعر است:
و لیلتها بآمد لم ننمها
کلیلتنا بمیافارقینا.
(از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
منسوب به سکهالبریدخوارزم. (ناظم الاطباء). و رجوع به سکهالبرید شود، عید پاک، و هرعیدی، تهیه و تدارک. (ناظم الاطباء)
منسوب به برید، به معنی چاپار. (از الانساب سمعانی). رجوع به برید شود.
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فرید یا فریدالدین که نام و لقب است
لغت نامه دهخدا
(تُ رَیْ)
منسوب است به تریک که مصغر ترک میباشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی عبیدالتریمی الحضرمی الیمنی. در سال 613 میلادی درگذشت. اوراست کتاب الاکمال. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ص 459)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی است از دهستان میان آب در بلوک البروایه بخش مرکزی شهرستان اهواز و 30 هزارگزی شمال اهواز به اندیمشک واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
بیرون کشیدن. (فرهنگ جهانگیری). کشیدن و بیرون آوردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کشیدن. (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی). تزیدن. (برهان). و اصح بمعنی کشیدن، تزیدن باشد. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به تزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ دَ)
رمیدن. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (آنندراج). رمیدن و گریختن. (ناظم الاطباء). رمیدن و شوریدن، مرادف توریدن. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب از ایلات پنجگانه فراس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
منسوب به برید پیکی قاصدی، منسوب به (سکه البرید) خوارزم از مردم سکه البرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریدن
تصویر تریدن
بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ رِ))
کامیونی با کفه بارگیر طویل و مجزا که به پشت آن بسته می شود جهت حمل بارهای حجیم و سنگین، وسیله باربری چرخ داری که آن را به پشت ماشین یا تراکتور می بندند و می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
الوريد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
Intravenous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
intraveineux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
внутрішньовенний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
وریدی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
intravenoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
intravenoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
dożylny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
внутривенный
دیکشنری فارسی به روسی
وریدی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
intravena
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
หลอดเลือดดำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
intraveneus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
תוך-ורידי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
静脈の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
静脉的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
ya mshipa wa damu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
damar içi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
শিরায়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
नसों का
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
endovenoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
intravenös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وریدی
تصویر وریدی
정맥의
دیکشنری فارسی به کره ای