- ترکیبی
مجموعٌ
معنی ترکیبی - جستجوی لغت در جدول جو
- ترکیبی
Compound
- ترکیبی
composé
- ترکیبی
যৌগিক
- ترکیبی
مرکب
- ترکیبی
bileşik
- ترکیبی
kiwanja
- ترکیبی
compuesto
- ترکیبی
zusammengesetzt
- ترکیبی
складний
- ترکیبی
złożony
- ترکیبی
复合的
- ترکیبی
composto
- ترکیبی
composto
- ترکیبی
samengesteld
- ترکیبی
сложный
- ترکیبی
ผสม
- ترکیبی
gabungan
- ترکیبی
संयोजित
- ترکیبی
מורכב
- ترکیبی
複合的な
- ترکیبی
복합적인
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برنشاندن چیزی بر چیزی، سوار کردن، به هم پیوستن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختن چیزی با چیز دیگر، مرکب کردن
(تَ)
لغت نامه دهخدا
مرتب و منظم و باترتیب، ابتدایی. (ناظم الاطباء).
- اعداد ترتیبی، اعدادی که مرتبه را بیان کنند چون نخستین، دوم، سوم، چهارم و جز اینها.
- غسل ترتیبی، مقابل غسل ارتماسی. غسلی که نخست سر و گردن و آنگاه جانب راست و سپس جانب چپ را بدان دستور که در شرع آمده است شویند
- اعداد ترتیبی، اعدادی که مرتبه را بیان کنند چون نخستین، دوم، سوم، چهارم و جز اینها.
- غسل ترتیبی، مقابل غسل ارتماسی. غسلی که نخست سر و گردن و آنگاه جانب راست و سپس جانب چپ را بدان دستور که در شرع آمده است شویند
دهنادی ابتدائی، مرتب و با ترتیب منسوب به ترتیب. یا غسل ترتیبی. غسلی است که بانیت و قصد قربت پروردگار نخست سرا پای بدن را به آب بشویند و سپس جانب راست بدن را از شانه راست تا پایین در معرض آب قرار دهند و آنگاه جانب چپ بدن را از شانه چپ بپایینمقابل غسل ارتماسی
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
بر هم نشاندن چیزی بر چیزی، آمیخته کردن، آمیزش، اختلاط، در شیمی تبدیل چند جسم به جسم سنگین تر، در علم دستور تحلیل عبارت ها و جمله ها از لحاظ روابط کلمات طبق قواعد نحو، مقابل تجزیه
انگیزشی، مشوّق
