جدول جو
جدول جو

معنی ترکوهاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

ترکوهاکردن
جوانه زدن درخت، بدقولی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
هنوز بحد سزاوار خشک نشده، حبوبات را کوفتن در خرمن تا دانه از کاه جدا شود. و اینکار را در سالهای قحط کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کندن
فرهنگ گویش مازندرانی
راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای مقطع و بریده که نشان خرابی وسیله ای یا چیزی است
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
فرهنگ گویش مازندرانی
پدید آوردن راه در میان برف
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن رگ اصلی پاشنه ی پا و از حرکت انداختن طرف مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی