جدول جو
جدول جو

معنی ترکاری - جستجوی لغت در جدول جو

ترکاری
(تَ)
بزبان مردم هند باغبانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ)
حالت و چگونگی آنکه پرکار است. مقابل کم کاری
لغت نامه دهخدا
(زَ)
تذهیبی. طلاکاری. زرنگارشده:
کارگاهی به زیب و زرکاری
رنگ ناری و نقش سمناری.
نظامی.
حجله و بزمه ای به زرکاری
حجله عودی و بزمه گلناری.
نظامی.
رجوع به زرکار، زر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
زری بافی، (فرهنگ نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
مکررشده. چند بار بیان یا عمل و یا عرضه شده. مانند داستان یا نمایش تکراری. رجوع به تکرار و یا دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترس از خدا و تقوی و پرهیزگاری. (ناظم الاطباء) :
گه از آزمودن سخن گستری
گه از ترسکاری حدیث آوری.
شمسی (یوسف و زلیخا).
سر از عالم ترسکاری برآر
بترس از کسی کو نشد ترسکار.
نظامی.
فضایل پسندیده و سیرت عادله و پرهیزکاری و ترسکاری شعار و دثار او بود. (تاریخ قم ص 6). بعلم و ورع و ترسکاری و... راجح آمده. (تاریخ قم ص 9) ، رهبانیت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ده کوچکی است از دهستان شهاباد شهرستان بیرجند که در 30 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
پاپوشی را گویند از جنس فرجی که زنان ترک پوشند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
چون رفت خبر سوی ملکشاه
حالی ز طرب کفن ببخشید
ترکان بموافقت درآمد
ترکانی و پیرهن ببخشید.
شرف شفروه (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
صفت و حالت خرکار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تسلط. مهارت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
داروغگی، سربراهی کار، ممتازی، اهتمام، سرانجام امری. (غیاث) (آنندراج).
- سرکاری کردن، کارفرمایی و رسیدگی به کاری کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرکاری
تصویر پرکاری
حالت و چگونگی آنکه پرکار است مقابل کم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
متكرّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
Repeated, Repetitious, Repetitive, Trite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
répété, répétitif, banal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
repetido, repetitivo, trillado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
повторенный , повторяющийся , банальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
wiederholt, wiederholend, abgedroschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
повторений , повторюваний , банальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
powtarzany, powtarzający, banalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
重复的 , 反复的 , 陈腐的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
repetido, repetitivo, banal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
ripetuto, ripetitivo, banale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تکراری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
herhaald, repetitief, afgezaagd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
دہرایا ہوا , تکراری , مروج
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
পুনরাবৃত্ত , পুনরাবৃত্তিমূলক , প্রচলিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
iliyorudiwa, kurudiwa, ya zamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
tekrarlanan, tekrarlayıcı, sıradan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
반복된 , 반복적인 , 진부한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
חזור , חזרתי , בנאלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
पुनरावृत्त , सामान्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
diulang, repetitif, basi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
ที่ทำซ้ำ , ซ้ำซาก , น่าเบื่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تکراری
تصویر تکراری
繰り返された , 繰り返しの , 陳腐な
دیکشنری فارسی به ژاپنی