جدول جو
جدول جو

معنی ترکاتوس - جستجوی لغت در جدول جو

ترکاتوس
(تُ)
مانلیوس... در سال 235 قبل از میلاد کنسول روم بود. وی ساردنی را بتصرف خود درآورد
لغت نامه دهخدا
ترکاتوس
(تُ)
مانلیوس... در سال 353 قبل از میلاد فرمانروای مطلق روم بود و بسال 349 قبل از میلاد سه بار به سمت کنسولی رسید و در سال 340 قبل از میلاد بر لاتینی ها پیروز گشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی ماشین قدرتمند که برای کارهای زراعتی و کشیدن ماشین های کشاورزی از قبیل گاوآهن، ماشین درو و خرمن کوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
برکافوز. برکاپوز. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به برکاپوز شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برکاپوز. برکافور. (از فرهنگ فارسی معین). بتفوز. رجوع به برکاپوز و برفوز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
صدای برخورد دو چیز سخت. آواز شکستن و ترکیدن چیزی. صداهای موحش چون رعد: جهان پر بانگ و آواز شد و ترکاترک بخاست (تاریخ بیهقی). و رجوع به ترک شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
رماتودها نوعی کرم باشند که بشکل انگل در بدن حیوانات ذی فقار زندگی می کنند و از تیره متازوئرها می باشند. و رجوع به جانورشناسی دکتر فاطمی ج 1 ص 61 و 63 و بیولوژی دکتر جنیدی ج ص 281 شود
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ تُرْ)
ماشین کشش. نوعی اتومبیل با چرخهای بزرگ و ضخیم و قدرت کشش فراوان که در راهسازی و کشاورزی و جز آن ها بکار رود
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
جمع واژۀ ترکه. (ناظم الاطباء) : سلطان مثال داد تا ترکات او به پسر او، امیر ابوحفص سپردند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تو بر تو شدن گوشت، بسیار برهم نشستن گیاه و علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تکاوس النبت التف. (المعرب جوالیقی ص 288)
لغت نامه دهخدا
از مردم تراکیه: مردمان تراکیه اسامی مختلف دارند و باستثنای گت ها و تراوس و تراکیهاکه بالاتر از کرس تن یانها سکنی گزیده اند باقی مردمان تراکیه همه دارای یک نوع عادات و اخلاق می باشند... اخلاق تراوس ها مانند اخلاق تراکیها است باستثنای این دو مورد: وقتی که طفلی بدنیا می آید دور او جمع شده نوحه خوانی کرده یک بیک مشقات و بلیاتی را که در این دنیا باید تحمل کند می گویند و تأسف از زادن او می کنند، بعکس، وقتی که کسی می میرد شادی می کنند از این که متوفی از چه بلیاتی رسته و حالا در چه احوال خوشی است. (ایران باستان ج 1 ص 619). رجوع به تراس و تراکیه شود
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ’لو’، بخش ’کااور’ در ساح-ل شعب-ۀ ش-ط ل-و، سکن-ه 778 تن، دارای راه آهن
لغت نامه دهخدا
نوعی اتومبیل با چرخهای بزرگ و ضخیم و قدرت کشش فراوان که در راهسازی و کشاورزی بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکتور
تصویر تراکتور
((تِ تُ))
نوعی ماشین جهت کارهای کشاورزی
فرهنگ فارسی معین
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی