جدول جو
جدول جو

معنی ترکاترک - جستجوی لغت در جدول جو

ترکاترک
(تَ تَ)
صدای برخورد دو چیز سخت. آواز شکستن و ترکیدن چیزی. صداهای موحش چون رعد: جهان پر بانگ و آواز شد و ترکاترک بخاست (تاریخ بیهقی). و رجوع به ترک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراترک
تصویر فراترک
کمی پیشتر، اندکی جلوتر، پیش ترک
فرهنگ فارسی عمید
(فَ تَ رَ)
کمی پیشتر. پیش ترک. رجوع به فراتر شود
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ رَ / رُ)
در کوه باباکوهی شیراز جایی ساخته اند که در روزهای سیر مردم به آنجا روند و سنگی در زیر نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. (فرهنگ جهانگیری). جایی است در کوه چل مقام شیراز که به آنجا روند و سنگی در زیر خود نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی). در فرهنگ و برهان آمده که در کوه چل مقام شیراز که روزهای سیر مردم بدانجا میروند، جوانان بر کمر آن کوه رفته سنگی در زیر خود نهاده بر آن نشسته پاها دراز کنند و چون آن محل از کثرت این عمل سوده و صاف شده بسهولت از آن بالا بزیر آیند و بزمین رسند و دیگرباره ببالا شوند و چنین کنند و فقیر مؤلف در ایام سکونت شیراز آنجاها را دیده ولی نام آن کوه را چل مقام نشنیده ام. کوهی است قریب به باغ دلگشا که مرقد شیخ مصلح الدین سعدی در آن واقع شده، و آن را سرسرک گویند و بجای تا، سین آورند چه بلفظ شیرازی سریدن بمعنی لغزیدن است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ تِ رَ)
مردم سبک و بی تمکین. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
جمع واژۀ ترکه. (ناظم الاطباء) : سلطان مثال داد تا ترکات او به پسر او، امیر ابوحفص سپردند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنبانیدن مشک شیر و مسکۀ آن گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال ترکرک السقاء، ای تمخضه بالزبد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ دِ رُ)
قصر ترکادرو، بنای عظیمی است که در ارتفاعات پاسی در سال 1878 میلادی برای نمایشگاه ساخته شد و سپس بسال 1937 میلادی تجدید بنا گردید و بنام قصر شاییو مشهور است
بندر نظامی اسپانیا بر ساحل اقیانوس اطلس که بسال 1823 میلادی بر اثر هجوم قوای فرانسه سقوط کرد
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
دهی است از دهستان بلدۀ کجور که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر و 15 هزارگزی باختر المده و 27 هزارگزی خاور نوشهر و بر کنار شوسۀ نوشهر به المده قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است و 156 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کلرود و محصول آنجا برنج و شغل مردم زراعت وتهیۀ زغال است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
کارهای بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شدائد. (اقرب الموارد) (المنجد) : ان اصل الحرب فیها التراتر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بزبان مردم هند باغبانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مانلیوس... در سال 353 قبل از میلاد فرمانروای مطلق روم بود و بسال 349 قبل از میلاد سه بار به سمت کنسولی رسید و در سال 340 قبل از میلاد بر لاتینی ها پیروز گشت
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مانلیوس... در سال 235 قبل از میلاد کنسول روم بود. وی ساردنی را بتصرف خود درآورد
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ رَ)
مرغکی که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی میگویند و بعربی صعوه می خوانند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج). مرغکی سرخ که در ماورأالنهر دختر صوفی و بتازی صعوه گویند. (ناظم الاطباء). همان ترندک یعنی صعوه. (فرهنگ رشیدی). پرنده ای است سپید و سبز و نوک دراز. ترندک و سریچه نیز گویندش، به تازیش صعوه نامند و هند مموله. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراتر
تصویر تراتر
کارهای بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراترک
تصویر فراترک
کمی پیشتر اندکی جلوتر
فرهنگ لغت هوشیار
لبالب، پر، درست به اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، به معنای صدای زیر و با فاصله
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی