جدول جو
جدول جو

معنی ترؤس - جستجوی لغت در جدول جو

ترؤس
(اِ حِ)
رئیس شدن. (زوزنی) (اقرب الموارد) (المنجد). مهتر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ ءُ)
جمع واژۀ رأس، به معنی سر
لغت نامه دهخدا
(تْ رُ)
شهری است که از توابع میسیه میباشد که در ساحل روم واقع است و موقعش در نزد تروبا بود که در تاریخ یونانیان مذکور است و پولس رسول چند دفعه بدانجا رفت. کتاب اعمال رسولان 20:5- 12 و دوم قرنتیان 2:16 و دوم تیموتاوس 4:13. (قاموس کتاب مقدس) : یک وزنۀ ایرانی که به شکل شیر ساخته شده در ابیدس در سرزمین ترواس نزدیک داردانل پیدا شده و خط و زبان آرامی درآن کنده گری شده است. (فرهنگ ایران باستان ص 158)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
بخشودن و مهربان شدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترحم بر کسی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، ناله کردن و آرزومند شدن ناقه به بچه. (از اقرب الموارد) ، مشتاق شدن به چیزی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
بحرکت آمدن و وزیدن باد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بحرکت آمدن باد و به چپ و راست متمایل شدن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برخاستن، پس لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سایه افکندن و میل کردن شاخ درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میل کردن شاخ درخت. (منتهی الارب) (المنجد) ، پیچیده شدن گردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد) ، شادمانی نمودن از نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، در چاشت بودن: تراءّد الضحی، کان فی الرأد. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جمع واژۀ ترس بمعنی سپر. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به ترس شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
رشته کوهی است در ترکیه که بدریای روم مشرف است. این رشته کوهها که قسمت جنوبی ساتراپی کاپادس را تشکیل می داده (آسیای صغیر) ، ایالت سوریه از شمال باین کوهها محدود بوده است
لغت نامه دهخدا
(رُ ئو)
جمع واژۀ رأس. رجوع به رأس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تروس
تصویر تروس
جمع ترس، سپرها رئیس شدن، مهتر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار