حکمران هی مر که در مقابل حملۀ آمیلکار سردار مشهور قرطاجنه (کارتاژ) از گلن جبار سیسیل کمک خواست و پس از آتش زدن کشتی های آمیلکار و شکست لشکر او در حدود 150 هزار تن از افرد سپاه کارتاژ کشته شد. رجوع به ایران باستان ص 878 و 879 شود
حکمران هی مر که در مقابل حملۀ آمیلکار سردار مشهور قرطاجنه (کارتاژ) از گِلُن جبار سیسیل کمک خواست و پس از آتش زدن کشتی های آمیلکار و شکست لشکر او در حدود 150 هزار تن از افرد سپاه کارتاژ کشته شد. رجوع به ایران باستان ص 878 و 879 شود
گیاهی با ساقه های راست و نازک و برگ های دراز، باریک، خوش بو و کمی تندمزه که جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود. اشتهاآور و زود هضم و برای تسکین دل درد و رفع یبوست نافع است
گیاهی با ساقه های راست و نازک و برگ های دراز، باریک، خوش بو و کمی تندمزه که جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود. اشتهاآور و زود هضم و برای تسکین دل درد و رفع یبوست نافع است
ترونده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نورس و نوباوه را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). میوه ای را گویند که نخست رسیده باشد و آنرا نوباوه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). نوباوه. (فرهنگ رشیدی). میوۀ رسیده که آنرا نوبر و نوباوه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی ترفنده است. (فرهنگ جهانگیری). مرادف ترفند و ترفنده نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی). ترب. (شرفنامۀ منیری). بمعنی مکر و حیله و تزویر و دروغ و فریب باشد. (برهان). مکر و حیله و تزویر، فسانه، محال، بیهوده و وعده دروغ وشکستن عهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترونده شود
ترونده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نورس و نوباوه را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). میوه ای را گویند که نخست رسیده باشد و آنرا نوباوه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). نوباوه. (فرهنگ رشیدی). میوۀ رسیده که آنرا نوبر و نوباوه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی ترفنده است. (فرهنگ جهانگیری). مرادف ترفند و ترفنده نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی). ترب. (شرفنامۀ منیری). بمعنی مکر و حیله و تزویر و دروغ و فریب باشد. (برهان). مکر و حیله و تزویر، فسانه، محال، بیهوده و وعده دروغ وشکستن عهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترونده شود
نام شهری در جبل لبنان واقع در 40 هزارگزی شمال بیروت. (از معجم المطبوعات). از بنادر عهد فینیقی هاست. (از اعلام المنجد) ، کتابه. (برهان قاطع) ، کتاب. (ناظم الاطباء) ، اجازه نامه که کارگزاران دولت صادر کنند و لفظ مذکور ترکی و مرادف پتک و پته است. (فرهنگ نظام). پروانۀ خروج و دخول از شهری که پته گویند. (انجمن آرای ناصری)
نام شهری در جبل لبنان واقع در 40 هزارگزی شمال بیروت. (از معجم المطبوعات). از بنادر عهد فینیقی هاست. (از اعلام المنجد) ، کتابه. (برهان قاطع) ، کتاب. (ناظم الاطباء) ، اجازه نامه که کارگزاران دولت صادر کنند و لفظ مذکور ترکی و مرادف پتک و پته است. (فرهنگ نظام). پروانۀ خروج و دخول از شهری که پته گویند. (انجمن آرای ناصری)