بسیار خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، لقمه را بزرگ گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روی مرکب باقی ماندن و پیاده نشدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، در درون منزل خود ماندن و خارج نشدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
بسیار خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، لقمه را بزرگ گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روی مرکب باقی ماندن و پیاده نشدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، در درون منزل خود ماندن و خارج نشدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
آب پاشیدن بر جامه، چنانکه نقطه ها از آب بر آن پدید آید. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح بدیع) صاحب نفائس الفنون در فصاحت لفظی آرد:... هفدهم، ترقیط، و این عبارت است از آنکه کلماتی بیارندکه یک حرف از آن منقوط باشد و یکی عاطل، و آن کلمات را رقطا خوانند چنانکه حریری گفته... و از پارسی: غمزۀشوخ آن صنم خسته بهزل جان من. (مقالۀ اولی در علوم ادبی ص 46)
آب پاشیدن بر جامه، چنانکه نقطه ها از آب بر آن پدید آید. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح بدیع) صاحب نفائس الفنون در فصاحت لفظی آرد:... هفدهم، ترقیط، و این عبارت است از آنکه کلماتی بیارندکه یک حرف از آن منقوط باشد و یکی عاطل، و آن کلمات را رقطا خوانند چنانکه حریری گفته... و از پارسی: غمزۀشوخ آن صنم خسته بهزل جان من. (مقالۀ اولی در علوم ادبی ص 46)
تهمت کردن کسی را به بدی. (تاج المصادر بیهقی). متهم داشتن کسی را به بدی و ستمکار گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). متهم به شر کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و فی الحدیث ’انه صلی علی امراءه ترهق، ای تتهم بشر. (اقرب الموارد) ، بسیار شدن مهمان نزدیک کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج)
تهمت کردن کسی را به بدی. (تاج المصادر بیهقی). متهم داشتن کسی را به بدی و ستمکار گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). متهم به شر کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و فی الحدیث ’انه صلی علی امراءه ترهق، ای تتهم بشر. (اقرب الموارد) ، بسیار شدن مهمان نزدیک کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بد حال شدن ناقه از رفتن بعد از آن بحال آمدن آن از خوردن علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بد حال شدن ناقه از رفتن بعد از آن بحال آمدن آن از خوردن علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)