جدول جو
جدول جو

معنی ترهوک - جستجوی لغت در جدول جو

ترهوک(اِ خِ)
جنبان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مر فلان یترهوک، ای کانه یموج فی مشیته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ قِ)
آهسته و سبک رفتن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نرم رفتن. (اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، زشت رفتن، تسهوک در رفتن کسی، افتادن وی. (از متن اللغه). ادبار، هلاک شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد بزرگ لقمه و بسیارخوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حقیر و لاغر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَهَْ وَ)
أمرٌ مرهوک، کار سست و مضطرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر رهک. شکسته و سخت سوده. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رهک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به بی باکی در چیزی افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). متحیر شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). متحیر شدن، مرادف تهور است. (آنندراج). تحیر و تهور. (اقرب الموارد). رجوع به تهور و تحیر شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
در مثل عامیانۀ ذیل جمع ترک آمده است و جمع ترک اتراک است: اترک التروک و لوکان ابوک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَهَْ وَ)
بزغالۀ فربه، آهوی فربه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهوی فربه. (مهذب الاسماء) ، جوانی خوش و نرم. (ناظم الاطباء). جوانی خوش. (منتهی الارب) (آنندراج). ناعم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترهوط
تصویر ترهوط
بسیار خوار شکمبار ه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنوک
تصویر ترنوک
حقیر و لاغر لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوک
تصویر رهوک
بزغاله فربه، جوانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
ساقه ی تازه ی تمشک که ترش مزه است
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسو
فرهنگ گویش مازندرانی
زخم در حال ترمیم همراه با درد، بند، توان، نفس، کوک زدن به پارچه، طحال، شکاف، ترک
فرهنگ گویش مازندرانی