جدول جو
جدول جو

معنی ترهوط - جستجوی لغت در جدول جو

ترهوط(تُ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد بزرگ لقمه و بسیارخوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ترهوط
بسیار خوار شکمبار ه
تصویری از ترهوط
تصویر ترهوط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ خِ)
بسیار خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، لقمه را بزرگ گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روی مرکب باقی ماندن و پیاده نشدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، در درون منزل خود ماندن و خارج نشدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
جنبان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مر فلان یترهوک، ای کانه یموج فی مشیته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قریۀ بزرگ و آبادانی است بین مصر و اسکندریه که در ایام فتوح بین عمرو بن عاص و روم بدانجا جنگی درگرفت. بر ساحل نیل واقع است و در آنجا بازارها و مسجد جامع و کنیسۀ خراب بزرگی است که کتامه و قاسم بن عبیداﷲ آن را خراب کردند. در آن قریه دستگاه شیره گیری نیشکر و بستانهای میوه است و بیشتر میوه های اسکندریه از آنجا است و گویند: لاتطول الاعمار کما تطول بترنوط و فرغانه. (از معجم البلدان ج 2 جزوۀ5 ص 27)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترهیط
تصویر ترهیط
خرخری
فرهنگ لغت هوشیار