جدول جو
جدول جو

معنی ترهبن - جستجوی لغت در جدول جو

ترهبن
(قِ رَ / رُو کَ دَ)
رهبانیت گرفتن: الا ان یذکرعن عباد بنی اسرائیل ماحملوا علی انفسهم من التشدید او عن عیسی علیه السلام و اصحابه مایقتضیه الترهبن. (صفهالصفوۀ ابن جوزی). رجوع به ترهب و رهبانیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن، عبادت کردن، پرستش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به روش رهبله رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به روش رهبله رفتن. و رهبله نوعی از رفتاراست. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به روش رهبله رفتن و آن نوعی رفتار است مانند هروله. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
زمین بسیار سخت. (برهان) (ناظم الاطباء). زمین سخت. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
روان کردن کشتی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ربّان شدن. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ربّان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
راهب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). راهب گردیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
وان دگر بهر ترهب در کنشت
وان یکی بهر حریصی سوی کشت.
مولوی.
، پرستش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعبد کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، وعده بد کردن کسی را و ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توعد. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
((تَ رَ هُّ))
پارسا شدن، راهب شدن، پرستش
فرهنگ فارسی معین
زیر شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی