جدول جو
جدول جو

معنی ترهبل - جستجوی لغت در جدول جو

ترهبل
(اِ)
به روش رهبله رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به روش رهبله رفتن. و رهبله نوعی از رفتاراست. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به روش رهبله رفتن و آن نوعی رفتار است مانند هروله. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن، عبادت کردن، پرستش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
راهب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). راهب گردیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
وان دگر بهر ترهب در کنشت
وان یکی بهر حریصی سوی کشت.
مولوی.
، پرستش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعبد کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، وعده بد کردن کسی را و ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توعد. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نرم گوشت شدن و نرم شدن عضو. (از کنز). و در منتخب بمعنی سست شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سست و جنبان شدن. (ناظم الاطباء). سست و جنبان گوشت شدن اسب و مرد. (از اقرب الموارد). رهل (سست و جنبان گوشت) شدن. (از المنجد). رخاوت و استرخاء گوشت. (بحر الجواهر). و رجوع به ترهیل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ورزیدن جهت اهل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکسب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ آ)
خوردن گیاه ربل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). خوردن آهو گیاه ربل را. (منتهی الارب) ، چرا کنانیدن نبات ربل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : خرجوا یتربلون. (اقرب الموارد) ، شکار کردن و تفحص و جستجوی نبات ربل نمودن، یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصید. (المنجد) (اقرب الموارد) : خرجوا یتربلون، ای یتصیدون. پی جوئی مرد گیاه ربل را. (اقرب الموارد) ، سبز شدن نبات پس از خشکی. (تاج المصادر بیهقی). برگ برآوردن و سبز گردیدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، سبز شدن زمین پس از خشکی، هنگام آمدن پائیز. (اقرب الموارد) (المنجد). نبات آوردن و سبزگردیدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). پرگوشت شدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، نزد پزشکان، نفخیست که عارض اطراف و غیر آن شود و سبب آن ریختن بلغم رقیق است بر اثر ضعف هاضمه چنانکه در استقساء رخ دهد، میگویند: تربلت المراءه، اذا کثر لحمها. (کشاف اصطلاحات الفنون از بحر الجواهر). در علم طب، ورم کردن اطراف بدن یعنی دست و پا و غیر آنست. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ / تِ بِ / تُ بُ)
موضعی است. (منتهی الارب) (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(تُ بُ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: تورم، بادکردگی اعضاء و اطراف بدن بدنبال سؤهاضمه و استسقا و جز آن. (دزی ج 1 ص 143). رجوع به بمادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
سخنی که فهمیده نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ بِ / مُ رَ بَ)
نعت فاعلی و مفعولی از مصدررهبله. متکلم و سخن گوینده با سخن مبهم که بفهم نیاید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ / رُو کَ دَ)
رهبانیت گرفتن: الا ان یذکرعن عباد بنی اسرائیل ماحملوا علی انفسهم من التشدید او عن عیسی علیه السلام و اصحابه مایقتضیه الترهبن. (صفهالصفوۀ ابن جوزی). رجوع به ترهب و رهبانیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
سست گردانیدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی). سست و جنبان گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رخوت در انتفاخ. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
شیری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هجوم کردن بر مردم و شیری نمودن. (از المنجد). یقال: هو یترابل، یعنی او شیری می نماید (منتهی الارب) ، مانند شیر می غرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاره گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، کهنه شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهبل
تصویر رهبل
درنیافتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهتل
تصویر ترهتل
نرمگوشتی نرم اندامی نرم استخوانی، سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعبل
تصویر ترعبل
پاره گردیدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترابل
تصویر ترابل
دزد شدن، بی سردار و حاکم کارزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربل
تصویر تربل
فربهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
((تَ رَ هُّ))
پارسا شدن، راهب شدن، پرستش
فرهنگ فارسی معین