- ترهب
- راهب شدن
معنی ترهب - جستجوی لغت در جدول جو
- ترهب
- راهب شدن، عبادت کردن، پرستش
- ترهب ((تَ رَ هُّ))
- پارسا شدن، راهب شدن، پرستش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترساننده، پرستنده پرستش کننده عابد
پروردن
مهربانی و نرمی نمودن
درود شنیدن
بر جای ایستادن و بی حرکت بودن
خاکنشین، درویش
ترسانیدن
باطل و سخن بیفایده
تکاپو
مستمند و فقیر
خاک، زمین نرم
زریابی زرینگی
همگری هم آمیزی، بر هم نشینی -1 استوار شدن بر هم نشستن، سواری
گوش داشتن، چشم داشتن کسی را، چشم داشت
نمدار شدن
مکیدنآب دهان
افروخته شدن
مهیا کردن و آماده ساختن برای کاری، ساخته و آماده شدن آماده گشتن بسیجیدن، بسیجاندن مهیا و آماده شدن برای کاری
کانا، پرنوش، پرخور
مرطوب شدن، نم دار شدن
بر هم نشستن، به هم پیوستن، استوار شدن
مراقب بودن، انتظار داشتن، انتظار، چشمداشت
چکه، ترشح، تراوش آب یا مایع دیگر از ظرفی، برای مثال اگر تراب ز دست تو یابدی باران / به جای سبزه زبرجد برون دمد ز تراب (امیرمعزی - ۴۱)
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
راست و درست شدن، در جای خود واقع شدن، پشت سر هم واقع شدن
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، ضرام، گر زدن، توقّد، التهاب، گر کشیدن، اشتعال، شعله زدن، اضطرام