ترهه ها، حرفهای بی ربط و بی معنی، سخنان بیهوده و بی سر و ته، چرندها، یاوه ها، ژاژها، ژاژه ها، چرند و پرندها، دری وری ها، جفنگ ها، چرت ها، شرّ و ورها، کلپتره ها، چرت و پرت ها، فلاده ها، بسباس ها، جمع واژۀ ترهه
ترهه ها، حرفهای بی ربط و بی معنی، سخنان بیهوده و بی سر و ته، چَرَندها، یاوِه ها، ژاژها، ژاژه ها، چَرَند و پَرَندها، دَری وَری ها، جَفَنگ ها، چِرت ها، شِرّ و وِرها، کَلپَترِه ها، چِرت و پِرت ها، فَلادِه ها، بَسباس ها، جمعِ واژۀ ترهه
جمع واژۀ ترّهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن های باطل لهوآمیز. جمع واژۀ ترهت که بمعنی باطل است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). سخنان بیهوده و خرافات. (شرفنامۀ منیری). جمع واژۀ ترهه. اباطیل و دواهی. (المنجد). فارسی معرب است آنگاه به باطل استعاره شد پس گویند الترهات البسابس و الترهات الصحاصح و از اسمای باطل است: تطاول لیلی و اعترتنی وساوسی لات اتی بالترهات البسابس. (از اقرب الموارد). و ربما جاء مضافاً یقال: اخذ فی ترهات البسابس. (اقرب الموارد). بمعنی بیهوده و هرزه و خرافات و مهملات باشد. گویند عربی است. (برهان). ترهه بر وزن قبره بمعنی ناچیز و باطل است... و جمع آن ترهات بالف و تا وتراریه بر وزن قنادیل می آید و سنایی آنرا تراهات آورده و شمس قیس بر او اعتراض کرده است: خاص در بند لذت و شهوات عام در بند هزل و تراهات (حاشیۀ برهان چ معین). زین چنین ترهات دست بدار کار کن بگذر از ره گفتار. سنایی. زاهد گفت اگر مراآرزوی مرید بسیار... نبودی... به ترهات دزد فریفته نگشتمی. (کلیله و دمنه). مشنو ترهات او که بیمار پر گوید و هرزه روز بحران. خاقانی. چندین هذیانات و ترهات که مردود عقل و نامقبول خرد است ایراد کردم. (سندبادنامه ص 71). ترا خدای گزید از جهان و شاهی داد حدیث خصم فسانه ست و ترهات محال. ظهیری (از شرفنامۀ منیری). این همه ترهات میدانم من برای تو تو برای منی. عطار. عقل شیدا شد چه خوانی ترهات راه پیدا شد چه پایی بی ثبات. مولوی. نخوت و دعوی و کبر و ترهات دور کن از دل که تا یابی نجات. مولوی. بر سرت چندان زعیم ای بد صفات تا بگویی ترک شید و ترهات. مولوی. اما آنچه گفته است که ’پیش از قیامت یزید و... را زنده کنند و بکشند’ اصلی ندارد و از جملۀ خرافات و ترهات باشد. (کتاب النقض ص 306) ، راه خرد که از راه بزرگ منشعب شود واحد آن ترهه است. (از اقرب الموارد). راه های کوچک. (از المنجد). و رجوع به ترهه شود
جَمعِ واژۀ تُرَّهَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن های باطل لهوآمیز. جَمعِ واژۀ ترهت که بمعنی باطل است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). سخنان بیهوده و خرافات. (شرفنامۀ منیری). جَمعِ واژۀ ترهه. اباطیل و دواهی. (المنجد). فارسی معرب است آنگاه به باطل استعاره شد پس گویند الترهات البسابس و الترهات الصحاصح و از اسمای باطل است: تطاول لیلی و اعترتنی وساوسی لات اتی بالترهات البسابس. (از اقرب الموارد). و ربما جاء مضافاً یقال: اخذ فی ترهات البسابس. (اقرب الموارد). بمعنی بیهوده و هرزه و خرافات و مهملات باشد. گویند عربی است. (برهان). ترهه بر وزن قبره بمعنی ناچیز و باطل است... و جمع آن ترهات بالف و تا وتراریه بر وزن قنادیل می آید و سنایی آنرا تراهات آورده و شمس قیس بر او اعتراض کرده است: خاص در بند لذت و شهوات عام در بند هزل و تراهات (حاشیۀ برهان چ معین). زین چنین ترهات دست بدار کار کن بگذر از ره گفتار. سنایی. زاهد گفت اگر مراآرزوی مرید بسیار... نبودی... به ترهات دزد فریفته نگشتمی. (کلیله و دمنه). مشنو ترهات او که بیمار پر گوید و هرزه روز بحران. خاقانی. چندین هذیانات و ترهات که مردود عقل و نامقبول خرد است ایراد کردم. (سندبادنامه ص 71). ترا خدای گزید از جهان و شاهی داد حدیث خصم فسانه ست و ترهات محال. ظهیری (از شرفنامۀ منیری). این همه ترهات میدانم من برای تو تو برای منی. عطار. عقل شیدا شد چه خوانی ترهات راه پیدا شد چه پایی بی ثبات. مولوی. نخوت و دعوی و کبر و ترهات دور کن از دل که تا یابی نجات. مولوی. بر سرت چندان زعیم ای بد صفات تا بگویی ترک شید و ترهات. مولوی. اما آنچه گفته است که ’پیش از قیامت یزید و... را زنده کنند و بکشند’ اصلی ندارد و از جملۀ خرافات و ترهات باشد. (کتاب النقض ص 306) ، راه خرد که از راه بزرگ منشعب شود واحد آن ترهه است. (از اقرب الموارد). راه های کوچک. (از المنجد). و رجوع به ترهه شود
در بیت ذیل بجای ترّهات جمع واژۀ ترّهه آمده است بمعنی باطل و سخن بی فایده: خاص در بند لذت و شهوات عام در بند هزل و تراهات. سنائی. رجوع به ترهات و ترهه شود
در بیت ذیل بجای تُرَّهات جَمعِ واژۀ تُرَّهه آمده است بمعنی باطل و سخن بی فایده: خاص در بند لذت و شهوات عام در بند هزل و تراهات. سنائی. رجوع به ترهات و ترهه شود